icon
icon
بازگشت به صفحه دعوت‌نامه
chevron-left
نتایج دعوت‌نامه‌ی دوم تصویرگری
تاریخ
20 فروردین 1404

هر تصویرگر با خلق اثری جدید، بخشی از خود را روایت می کند.

در این دعوت‌نامه ۳۷ اثر برای شوروم ارسال شده که از این تعداد ۳۵ اثر تمام مشخصه‌های لازم برای ارسال را داشته‌اند و وارد مرحله‌ی ارزیابی شده‌اند. آثار برگزیده با در نظر گرفتن معیارهای مختلفی مانند ایده و نگاه نو، ارتباط با موضوع، روایتگری و ترکیب فرم و رنگ انتخاب شدند. رتبه‌بندی آثار بر اساس میانگین امتیاز سه داور انجام شده است.

اثر منتخب داوران به عنوان کاور شوروم ۲۶، منتشر شد. با تشکر از همه‌ی عزیزانی که در این دعوت‌نامه شرکت کرده و این رویداد را به تجربه‌ای ارزشمند برای شوروم تبدیل کردند.

تصویرگر: گلاره حسامی‌آذر

تکنیک: دیجیتال

رتبه: 1

در میان حرکت بی‌وقفه‌ی آدم‌ها، می‌خواهم لحظه‌ای بنشینم، شاید کنار گودالی آب. به امید اینکه راز نهفته در دل رودخانه‌‌ای را وقتی کنارش شهری زاده شد احساس کنم.

تصویرگر:محدثه تقی‌پور

تکنیک: ترکیب مواد روی چوب

رتبه: 2

«آدم‌ها قایق‌هایی در دریای تاریکی هستند که به‌سرعت از کنار هم رد می‌شوند و فقط برای لحظه‌ای نور یکدیگر را می‌بینند.»

فرناندو پسوا

تصویرگر: اسرا گل‌محمدی

تکنیک: دیجیتال

رتبه: 3

دختربچه‌ای توی قطار فال می‌فروخت، ازش فال خریدم. پرسیدم: «قیمتش چنده؟» گفت: «هزار تومن.» بهش پنج‌هزار تومانی دادم، ولی فکر می‌کرد پنج‌هزار تومانی کمتر از هزار تومان است و اصرار می‌کرد که بهش هزاری سبز بدهم. شاید فقط به خاطر رنگش... گفتم: «پنج تومنی که دادم بیشتره!» باور نکرد! یک سیب توی کوله‌پشتی‌ام داشتم. میان‌وعده‌ی خودم بود که از صبح توی گالری بودم. سیب را بهش دادم و همان‌جا گازش زد. اما هنوزم چشمش دنبال هزاری بود... منم یک هزاری دادم بهش. خیالش راحت شد. خندید.

تصویرگر: سحر اکبری

تکنیک: اکریلیک

رتبه: 4

در زندگی شهری، همه در کنار هم اما بی‌خبر از حال هم به زندگی ادامه می‌دهیم. اینجا همه‌ی پنجره‌ها بسته می‌ماند‌ و کسی به صدای کلاغ‌ها گوش نمی‌دهد. درختان در میان ساختمان‌های سربه‌فلک‌کشیده بی‌گلایه به زندگی خود ادامه می‌دهند. در شهر، زمان لجاجت می‌کند؛ همیشه فنجان‌های چای سرد می‌شوند. کاش در میان این‌همه هیاهو و شلوغیِ زندگی شهری جویای حال یکدیگر باشیم و یادمان نرود هنوز آسمان بالای ساختمان‌های بلند حضور دارد.

تصویرگر: شایان درویشی

تکنیک: دیجیتال

رتبه: 5

شهر که فقط در «خیابان»، «ترافیک» و «ساختمان» تعریف نمی‌شود. شهروندان که فقط «نقاب» نیستند. زیرِ این لایه‌ی یک‌دست شلوغ خلوتی امن هست: خانه. پنجره‌ی هر خانه روزنه‌ای‌ است به درون این خلوت. هر پنجره با پنجره‌ی کناری تنها شاید چند متر فاصله داشته باشدَ، اما هر کدامشان قابی عمیق‌اند که شهروندان را بدون نقاب و در خالص‌ترین حالت خود نشان می‌دهند. جهان‌هایی کاملاً دور از هم، اما در عین حال کنار هم. در زندگی شهری هر پنجره جهانی منحصربه‌فرد دارد.

تصویرگر: گل‌نوش ستوده

تکنیک: دیجیتال

رتبه: 6

همین رنگ‌های کوچک ردی از روشنی دارند، شاید ناپایدار باشند، اما توانمند در روشن کردن لحظه‌ای کوتاه هستند و کافی برای زنده نگه داشتن چیزی در ما.

تصویرگر: فاطمه ارزه‌گر

تکنیک: دیجیتال

رتبه: 7

فکر می‌کنم در زندگی شهری و در این تکاپو و دویدن‌ها گاهی نیاز داریم بنشینیم. نه در اینجا، در نقطه‌ای خارج از شلوغی، در سکوت، در تاریکی. رخت برکنیم و فقط بپرسیم. بپرسیم که چرا می‌دویم؟

تصویرگر: سپیده واعظ

تکنیک: کلاژ

رتبه: 8

نه. من نه می‌خواهم به دریاچه‌ی والدن پناه ببرم، و نه دروغ «خوشا به حالت ای روستایی» را باور می‌کنم. من از تکثری که در زندگی شهری وجود دارد لذت می‌برم و به آن نیاز دارم. باور ندارم که رابطه‌ی تمدن و طبیعت یک دوگانه‌ی متقابل است. انتخاب من «وَ» در برابر «یا» است. آیا پیشرفت و تمدن نباید ما را هرچه بیشتر به سمت «وَ» ببرد؟ میدان نقش‌جهان اصفهان ثابت کرده‌ است که «وَ» شدنی‌ است. زندگی شهری در دوره‌ی رنسانس ثابت کرده است که «وَ» شدنی‌ است. اما ما، در عوض در حرکتی ابزورد، سهم روزانه‌مان از تعامل با طبیعت را در قفس کرده‌ایم (نظر به انواع و اقسام حیواناتی که توانسته‌ایم بین آجر و سیمان و فلز نگه داریم). آیا تعامل با طبیعت در قفس جای می‌گیرد؟ آنچه در قفس است نیاز مبرم ما به هم‌آمیزی و هم‌زیستی با طبیعت است، به آسمان، به برگ، به درخت، به درخت، به درخت، به درخت. سهم ما از آسمان و برگ اندک است. ساختمان‌ها از درخت‌ها بلندترند، و بلندتر می‌شوند.

تصویرگر و طراحی محیط: علیرضا معاون

طراح کارکتر اصلی و چهره: سارینا صابری

رتبه: 9

همه‌ی ما از وسایل نقلیه‌ی عمومی به‌ویژه مترو استفاده کرده‌ایم و می‌کنیم و هنگام استفاده از این وسایل همه‌ی ما با حالت‌ها و خلق‌وخوهای مختلفی روبه‌رو شده‌ایم، از جمله شادی، خشم و غیره. این اثر سعی دارد تا این موضوع را از طریق نمایش رفلکت چهره روی شیشه‌های قطار به تصویر بکشد، تا این محیط را برای مخاطبانی تصویر کند که هنگام رد شدن قطار یا توقف آن رفلکت چهره‌ی خود را تماشا می‌کنند.

تصویرگر: صنم میرزای‌احمدی

تکنیک: دیجیتال

رتبه: 10

‌ آدم بدِ داستان شهر بود! زیاد می‌شنیدم که ریشه‌ی‌مشکلات و شرایط امروز زندگی و عامل از دست رفتن بسیاری از ارزش‌ها شهرها هستند. بعدها که وارد رشته‌ی شهرسازی شدم، این پرسش برایم جدی‌تر شد. واقعاً ما، با وجود همه‌ی چیزهایی که ارزشمند می‌دانیمشان، قربانیِ شهر هستیم؟ این شهر بدذاتِ شرور؟ یا چیزی که می‌بینیم شهرِ قربانی است؟ شهری که این‌طوری شده است، این‌طوری‌اش کرده‌اند؟ بعدتر که زندگی و تجربه‌های شهری را بیشتر زیستم، در خیابان‌هایش قدم زدم، هوایش را نفس کشیدم، با مردمش گپ زدم، خاطره‌اش را ورق زدم، تصمیماتی که برایش گرفته می‌شد دیدم و شهرها را در ایران خواندم، اینجا شهر داشت از چیز دیگری آزار می‌دید که با دانسته‌هایم جور در نمی‌آمد و آزارم می‌داد. اتفاقاتی که می‌افتاد، تصمیماتی که برای شهر گرفته می‌شد، نمی‌توانست از روی ناآگاهی باشد. آن هم وقتی راه‌حل بسیاری از مسائل و رسیدن به شرایط مطلوب‌تر مشخص و شدنی است و تجربه‌های زیادی برای یاد گرفتن وجود دارد. نه ندانستن است، نه بلد نبودن و نه حتی تخریب. نه، هیچ‌کدام نیست. آنچه می‌دیدم و می‌بینم فراتر از همه‌ی اینهاست. چیزی دارد شهر را زیر دست و پایش له می‌کند. تنش را به لرزه می‌اندازد و نفسش را به شماره؛ خاطراتش را پاک می‌کند و آینده‌اش را کوتاه. طناب را پیچیده دور گلوی کالبد سرد و کبودش؛ دارد جانش را می‌گیرد و جان کندنش را نگاه می‌کند، انگار که با وجودش مشکل داشته باشد. چیزی، تصمیماتی، سیاست‌هایی، پروژه‌هایی، اقداماتی و افرادی این‌طوری‌اش کرده‌اند. از روی عمد است. نخواستن است نه ندانستن. و فرق است میان این دو. چیزی نیست جز سوءقصد به شهر، کشتن شهر! شهری که با مردمش، خاطراتش، فضاهایش، کنش‌هایش و روایت‌هایش معنا می‌گیرد. سپس با مفهومی در برنامه‌ریزی شهری و شهرسازی آشنا شدم که آنچه را اینجا بر شهرهایمان می‌گذرد به‌خوبی توضیح می‌داد و دقیقاً همان بود: شهرکُشی (Urbicide). به معنی کشتن عمدی شهر، تخریب و از بین بردن کالبد، زیست‌پذیری، هویت، پویایی اجتماعی و زندگی شهری به صورت عامدانه.

تصویرگر: شکیبا زمانی

تکنیک: اکریلیک روی مقوا

رتبه: 11

در میانه‌ی هیاهوی بی‌وقفه‌ی شهری، ساختمان‌ها به‌واسطه‌ی درختان و گیاهان در حال خم‌ شدن به سوی زمین‌اند. گویی در تلاش‌اند تا خود را در آغوش طبیعت بیابند. آبی که از سقف‌ها چکه می‌کند نمادی از رهایی و پاکی است که در دل شهر، میان این ساختارهای سخت و بی‌جان، به‌ وجود می‌آید و به ما یادآوری می‌کند که حتی در شهری‌ترین فضاها نیز می‌توان لحظاتی از آرامش و توازن را تجربه کرد. زمانی که طبیعت ما را از فشارهای روزمره آزاد می‌سازد.

تصویرگر: فاطمه اطهر رحیمی

تکنیک: دیجیتال

رتبه: 12

حال که زمان ترک این شهر فرا رسیده، بخشی از وجودم سبز شده است. در حالی که به تصویر خودم کنار بچه‌ها خیره شده بودم، خاطرات گذشته در ذهنم مرور می‌شد. قرار بود دو سال از زندگی‌ام را تنها در این شهر بزرگ بگذرانم. دنیای آشنای اُکر و آبی‌ام به خاکستری‌ای ناآشنا بدل شده بود.

بچه‌های کلاس اما علاقه‌ی زیادی به سبز پوشیدن داشتند. همچنین، بالش، ملافه و پتوی هم‌اتاق‌هایم سدری بود یا طیف‌هایی از همین رنگ را داشت. در کنار رنگ محبوب بچه‌ها، درختان توت و سیب بیرون از پنجره‌ی خوابگاه نیز بی‌تأثیر نبودند. شهر خاکستری برایم سبز شده بود. چهره‌هایشان را در سقف پوشیده از آینه بررسی کردم: به چه چیزی فکر می‌کنند؟

در حال بارگذاری...

تصویرگر: صائب ضیایی

تکنیک: دیجیتال

رتبه: 13

«لازم نیست قدم‌هایتان را آهسته به زمین بگذارید، اینجا پرنده‌ها از شما نمی‌ترسند.»

این را پیرمردی به نام غلامرضا می‌گوید که به گفته‌ی خودش از قدیمی‌های اینجاست.

و اما اینجا کجاست؟ اینجا میدان طالقانی تبریز است که مدت‌هاست به استراحتگاه کبوتران تبدیل شده که ترک‌زبان‌ها به آن «گورچین لر» هم می‌گویند.

چهار یا شاید هم پنج سال پیش تصویر این میدان را همراه با مردمی که به کبوترها دانه می‌دهند و به تماشای آنها در میان شلوغی شهر می‌نشینند در خبری دیده بودم. با خود گفتم چقدر جالب و زیباست. ولی در آن لحظه به‌هیچ‌وجه فکر نمی‌کردم که آنجا نزدیک‌ترین میدان به دانشگاه هنری‌ است که در آن تحصیل خواهم کرد. جایی که بخش کوچکی از زمانم و بخش بزرگی از احساسم را درگیر خود می‌کند، هرچند اندک...

شاید این نزدیکی با کبوترها به دلیل یادآوری مرغان دریایی زادگاهم باشد. ولی به هر حال تماشای آنها در غروب‌های خاص تبریز برایم لحظات خاطره‌انگیزی ساخت.

از کبوترهای عزیز عذرخواهم که برای تماشای به پرواز درآوردن آنها و تجربه‌ی این لحظه‌ی وصف‌ناپذیر برای چندمین بار مزاحم دانه خوردن آنها شده‌ام...

تصویرگر: عاطفه شفیعی‌راد

تکنیک: خودکار و اکریلیک

رتبه: 14

تعامل ذهنیت زندگی سنتی و مدرن در پارک و پشت میز شطرنج

تصویرگر: زهرا انوشیروانی

تکنیک: آبرنگ و کلاژ

رتبه: 15

وقتی از پنجره‌های ساختمان‌های روبه‌رویمان آدم‌هایی را می‌بینم که با وجود مشغله‌هایشان هر از گاهی از پنجره و بالکنشان به بهانه‌ای به بیرون سرک می‌کشند، یا لحظه‌ای آنجا درنگ می‌کنند و به فکر فرو می‌روند، چای می‌نوشند، کتاب می‌خوانند و به گلدان‌هایشان آب می‌دهند، تا از روزمرگی و دلمردگی همیشگی فاصله بگیرند، باعث می‌شود شهر را خاکستری و بی‌روح نبینم.

تصویرگر: مستانه فاطمی

تکنیک: ترکیب مواد و دیجیتال

رتبه: 16

زندگی بسته به جغرافیای شهر متفاوت است. هرچند رنگ طوسیِ پراکنده در کل شهر را کتمان نمی‌کنم، اما پایین شهر این رنگ به قهوه‌ای نزدیک می‌شود. ناگفته‌های شهر را می‌توان در نگاه گنگ‌ومات زنان و کودکان دید. هرچه بیشتر از ساختمان‌های سیمانی بلند فاصله بگیری و به آجر و گل و مقوا نزدیک شوی.

icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد

ما را دنبال کنید
linkedintwittertelegraminstagram
پادکست شوروم
youtubespotifyapplecastbox
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد