icon
icon
بازگشت به صفحه دعوت‌نامه
chevron-left
نتایج دعوت‌نامه‌ی سوم تصویرگری
تاریخ
25 تیر 1404

شوروم همواره به دنبال روایت جزئیات زندگی است. لحظاتی که معنای زیستن را برایمان زنده نگه می‌دارند و بی صدا در گوشه‌ای از روزمرگی‌هایمان جریان دارند. تصویرگر راوی بی‌کلام همین لحظات است. کسی که می‌بیند، لمس می‌کند و به ثبت می‌رساند.

در این دعوت‌نامه به یکی از ساده‌ترین مفاهیم زندگی پرداختیم: خانه.

خانه در شکل کلی نه صرفاً یک مکان، بلکه بستری برای جریان زندگی است؛ جایی که امن و پذیراست. وقتی که زیر سقف ناآشنایی می‌خوابیم به خانه فکر می‌کنیم. به حضور همیشگی و نامرئی‌اش.

در این دعوت‌نامه به مفهوم خانه پرداختیم. مکانی که در آن روزها می‌گذرند، خاطرات ساخته می‌شوند، و لحظات ساده، معنا می‌گیرند.

مانند همیشه روایت‌گری از لحظات روزمره، شاخصه‌ی مهم دعوت‌نامه‌های شوروم است. از تصویرگران عزیز دعوت کردیم تا خانه را به مثابه‌ی بستر تعامل‌های انسانی، تنهایی‌ها، گفتگوها، سکوت‌ها و زیست پنهان‌شده در جزئیات روزمره به تصویر ‌بکشند. خانه می‌تواند یک میز صبحانه‌ی نیمه تمام باشد یا بهت و سکوت بعد از شنیدن یک خبر یا حتی یک پنجره‌ی کوچک، اما آنچه آن را زنده می‌کند حضور یا حتی غیبت آدم‌ها و ردپای زندگی آن‌هاست. در این‌جا خانه را نه صرفاً با دیوارها و وسایل، بلکه با خوانش و بازآفرینی لحظات زیسته‌ی درون خانه می‌سازیم.

در جریان این دعوت‌نامه، ۳۰ اثر به دست شوروم رسید. با توجه به چالش‌های اینترنت و سایر مشکلات فنی، پیام‌های متعددی از سوی دوستان تصویرگر برای تمدید زمان ارسال دریافت کردیم. از همین‌رو، تا حد امکان تاریخ ارسال آثار را به تعویق انداختیم تا فرصت بیشتری برای شرکت در اختیار همه قرار گیرد.

رتبه‌ی اول دعوت‌نامه، به عنوان جلد شماره‌ی ۳۲ شوروم انتخاب شده است.

سایر آثار برگزیده نیز در قالب مجموعه‌ی پیش‌رو ارائه می‌شود.

تصویرگر: نیکا صدیقی

تکنیک: دیجیتال

«برخی آدم‌ها شبیه خانه‌اند.

خاطراتی در کنارشان شکل می‌گیرد که با گذر زمان رنگ نمی‌بازند، حتی اگر همه‌چیز در زندگی تغییر کند.

اما وقتی از دستشان می‌دهی، جایی درونت‌ خالی می‌ماند،

و هیچ‌چیز و هیچ‌کس، دیگر نمی‌تواند آن را پر کند.

پس از آن، دلتنگی آرام و بی‌صدا، جای همه‌چیز را می‌گیرد -

مثل خانه‌ای خاموش، که پنجره‌هایش همیشه رو به گذشته مانده‌اند،

و تو هر بار،

به خاطراتی که دیگر تکرار نمی‌شوند،

و به خانه‌ای که دیگر در آن، کسی منتظرت نیست فکر می‌کنی.»

تصویرگر: شیرین زاهدی‌کیا

تکنیک: -

برگشتیم؛

از تاریکی، از ترس

برگشتیم به نور

برگشتیم؛

خسته، زخمی

برگشتیم به خونه.

خونه‌ی من اون‌جاست که می‌تونم خودم باشم، خودِ بی‌سانسورم با تمامِ کم و زیادم.

تصویرگر: نغمه خاوری‌نژاد

تکنیک: -

برخی آدم‌ها شبیه خانه‌اند.

خاطراتی در کنارشان شکل می‌گیرد که با گذرِ زمان رنگ نمی‌بازد، حتی اگر همه‌چیز در زندگی تغییر کند.

اما وقتی از دستشان می‌دهی، جایی درونت خالی می‌ماند؛

و هیچ‌چیز و هیچ‌کس دیگر نمی‌تواند آن را پر کند.

پس از آن، دلتنگیِ آرام و بی‌صدا جای همه‌چیز را می‌گیرد،

مثل خانه‌ای خاموش که پنجره‌هایش همیشه رو به گذشته مانده‌اند،

و تو، هر بار،

به خاطراتی فکر می‌کنی که دیگر تکرار نمی‌شوند؛

و به خانه‌ای که دیگر در آن، کسی منتظرت نیست.

تصویرگر: باران زرگرزاده

تکنیک: تلفیق مواد

قیژ، قیژ، قیژ

ناک، ناک، ناک

تولوم، تولوم، ترق

تمامِ الوارهای خانه صدا می‌دهند.

خانه، زبانِ جدیدی کشف کرده برای خودش، و ساکنان آن به‌خوبی زبانش را یاد گرفته‌اند؛

درست مثل تمدنِ نوپایی که اول حروف، و بعد کلمات، و بعد کم‌کم جمله‌های کوتاه می‌سازند.

حالا تمدنِ کوچکِ متحرک، تمام‌مدت در حالِ پرچانگی‌ست؛

طوری که عینِ یک کودکِ گستاخ، صدایش یک‌سره در سرت می‌پیچد،

یا شاید مثل موسیقیِ متنِ فیلم، بشود به آن عادت کرد.

نمی‌دانم اسمش چیست.

بعد از تمامِ جمله‌های بی‌سروتهش، بالاخره اسمش را نگفته، و شاید هم اسمی ندارد.

شاید روزهای اولی که ساخته شده، آن‌قدر آرام بوده و مرتب که «سکوت»، برازنده‌ی احوالات و توصیف‌کننده‌ی خلقیاتش بوده.

ولی حالا، شبیه پیرمردِ آلزایمری و خرفت و غرغرو، یک‌سره مغزت را می‌خورد.

آخرین روزی که ثابت بوده، کی بوده؟

اصلاً کسی می‌داند ساکنانش از کجا آمده‌اند؟

مگر می‌شود بس در خانه بنشینی و یک عمر از پنجره به بیرون زل بزنی؟

مگر دیوانگی، شبیه همین قرنطینه‌های خودخواسته نیست؟

خانه، مثل درخت است.

یک‌جای ثابت.

ریشه دوانده و آسوده.

گاه با جزئیاتِ فرسوده؛

مثل خطوطِ داخلِ درخت که نشانِ سال‌های زندگیِ اوست.

باد و باران دیده و پناهگاه.

متواضع؛ آن‌قدر که یک‌جاخواب شده و همین سکون و آرامشش تو را می‌خواباند.

آرام می‌کند، و گاه کلافه.

اما این یکی، روزی ریشه از خاک برکنده.

کسی می‌گوید:

هفت روحِ کوچک، سفارشِ خانه‌ای گرفتند.

قرار بود خانه که تمام شد، در ازای دستمزد، غول‌های پینه‌بسته و عجیب، هفت درختِ بزرگ به آن‌ها بدهند:

اولی، درختِ سیب؛

دومی، درختِ هلو؛

سومی، درختِ پرتقال؛

چهارمی، درختِ گلابی؛

پنجمی، درختِ خرمالو؛

ششمی، درختِ انار؛

و هفتمی، درختِ گردو.

کار تمام شد.

درخت‌ها هم حاضر بودند.

یک ردیف درخت که فصل برایشان اهمیتی نداشت.

تنها چیزِ مهم، جادو بود و حیاتی که در آن‌ها دمیده بود.

خانه، بزرگ بود؛

با پنجره‌های فراوان و سقف‌های بلند.

همه‌چیز بی‌نقص بود.

اما،

شبیه به رویایی ترسناک، همه‌چیز در چشم‌برهم‌زدنی تاریک شد.

«در»...

خانه در نداشت.

و دیگر دیر شده بود.

حالا هر هفت روحِ کوچک در داخلِ خانه به دام افتاده بودند،

و هیچ‌کدام نمی‌توانستند از آن خارج شوند.

کوچک‌ترین روح، تمام سعیِ خود را کرد که از دودکش بیرون برود،

ولی آن‌قدر تمامِ مدت داخلِ خانه خورده بودند و کار کرده بودند که شکمِ همگیشان گرد و قلمبه شده بود.

از طرفی،

خانه؛ خانه‌ی عادی نبود.

یک مشت روحِ احمق آن را ساخته بودند، که سراسرِ خانه را جادو فراگرفته بود.

کسی نمی‌توانست از خانه خارج شود.

باید قبل از گذاشتنِ آخرین الوارِ چوب، فکری به حالِ «در» کرده بودند.

حالا سال‌هاست که دو غول، خانه دارند.

در سایه‌اش می‌خوابند و زندگی می‌کنند،

و خانه، با هفت روحِ داخلش، سرگردان‌اند.

تصویرگر: فاضله میرعباسی

تکنیک: دیجیتال

"

خانه جایی درون من است،

همانجا که همواره امن و آرام است.

هر کجا باشم، خانه همراه من است .

نمی دانم …

شاید، من و خانه یکی هستیم.

تصویرگر: مه‌سارهنما

تکنیک: کلاژ و دیجیتال

در این تصویرسازی، با مفهومِ خانه به‌عنوان فضایی درونی مواجه می‌شویم؛ جایی میانِ بدن و روان، جایی که دل، هم محلِ آسیب‌پذیری‌ست و هم امکانِ مراقبت. قلب، درونِ ساختاری شبیه به خانه قرار گرفته و توسط دست‌هایی که یادآور مرز و محافظت‌اند، احاطه شده است. گل‌ها در دلِ این بستر روییده‌اند؛ نشانه‌ای از رشد در شرایطِ ناپایدار. حذف چهره، تصمیمی آگاهانه برای دعوتِ مخاطب به هم‌ذات‌پنداری‌ست. اثر، تأملی‌ست بر ساختنِ پناهگاه‌هایی درونی و تو‌درتو، در دلِ ناپایداری‌های زیستی و عاطفی.

تصویرگر: مهرنوش ستوده

تکنیک: -

در این اثر، خانه نه دیوارها، که لحظه‌ای‌ست از مکث و درون‌نگری. زنی در آستانه‌ی پنجره، میانِ نور و سایه، میانِ درون و بیرون نشسته است؛ بی‌صدا، اما پر از گفت‌وگو با خود.

خانه، این‌جا پناهگاهی‌ست بی‌کلام؛ جایی برای بازگشت به خویش. صدای درختان، خطوطِ نرمِ نرده‌ها و نگاهِ آرامِ او، همگی گواه‌اند بر آرامشی که فقط در سکوتِ خانه می‌روید.

خانه، بازگشت به خویش است.

تصویرگر: مرجان بحرینی

تکنیک: اکرلیک روی مقوا

هیچ‌چیزِ این خانه، حریفِ تلخیِ شیرینِ قهوه‌ام نمی‌شود. هیچ‌چیز.

یک شات قهوه و خداحافظ رخوت. و خداحافظ هر آن چیزی که مرا با یک گلوله‌ی تفنگِ افکارِ ناگهان، می‌کُشد. یک خانه است، با بزرگ‌ترین و قدرتمندترین تصویرِ قهوه‌سازِ قرمزِ سامان.

خانه...

خانه‌ی من همان‌جاست؛ همان‌جایی که بزرگ‌ترین شکست‌ها را به نفعِ خودم بُردم. باخت ندادم، و پشتِ سر هم قهوه نوشیدم. آجرهای خانه‌ی من از فشرده‌شدنِ دانه‌های قهوه ساخته شده‌اند. این بنا، با قهوه تا ابد استوار خواهد بود.

تصویرگر: لیلا بابایی

تکنیک: کلاژ و مدادرنگی

خانه فقط چهاردیواری نیست؛ خانه جایی‌ست که هر اتفاقِ ساده، معنای بزرگی پیدا می‌کند. در آغوشم، دخترم ایستاده و توپِ کوچکش را به هوا گرفته. نگاهمان به بالا، اما دلمان در هم تنیده. پشتِ سر ما، بازوانی نیرومند قلبی را در میان گرفته‌اند — انگار قلبِ این خانه‌اند: تپنده و محافظ. خانه جایی‌ست که بازی، عشق، ترس، امید و امنیت، همه در یک لحظه جریان دارند. خانه یعنی همین لحظه‌ی ناب؛ جایی که زندگی واقعاً اتفاق می‌افتد.

تصویرگر: سحر حیدری

تکنیک: -

خانه‌ی مادربزرگ، تجلّیِ خاطراتی‌ست که همیشه در حافظه‌ی بلندمدت ثبت می‌شود و هرگز جایگزین نخواهد داشت.

تصویرگر: بهار خوشنام

تکنیک: اکرلیک روی بوم

تصویرگر: علیرضا معاون

تکنیک: فوتومنتاژ

خانه تنها یک مکان نیست؛ خانه می‌تواند یک شخص باشد. برای بسیاری از ما، والدین و بزرگ‌ترهایمان این نقش را ایفا می‌کنند. وقتی آن‌ها را از دست می‌دهیم، گویی خانه و محیطِ امنِ خود را از دست داده‌ایم. به زندگی ادامه می‌دهیم، اما با یاد و خاطراتِ آن‌ها که روزی برای ما نقشِ خانه را داشتند.

تصویرگر: یاسمن امامی

تکنیک: دیجیتال

خانه را آدم‌ها و اسبابش می‌سازند. خانه آرامش و امنیت می‌سازد. ما همه سزاوار این حسیم.

تصویرگر: مريم شفيعى

تکنیک: -

خانه، واژه‌ای‌ست ساده، اما آکنده از هزاران لایه‌ی ناپیدا. خانه چیزی‌ست فراتر از چهار دیوار و یک سقف؛ جایی‌ست که نبضِ زندگی می‌تپد، جایی که دیوارهایش حافظِ صداهای آشناست: صدای خنده، صدای گام‌های کوچک، صدای نفس‌هایی که در سکوتِ شب، آهنگِ آرامش می‌شوند. خانه، آن‌جاست که حتی سکوتش هم معنایی دارد؛ سکوتی که پُر است از زمزمه‌های پنهان، از قصه‌هایی که شب‌ها ناتمام مانده‌اند، از لالایی‌هایی که در هوا معلق‌اند، و از نفس‌های گرمِ کودک که به ریتمِ آرامشِ شب پیوند خورده است. خانه یعنی همین قابِ کوچک؛ جایی که کودک می‌داند بی‌هیچ واهمه‌ای می‌تواند چشم‌هایش را ببندد، بی‌آن‌که از فردا هراسی داشته باشد. خانه همین است؛ جایی که حتی خواب هم طعمِ امنیت و آرامش دارد.

تصویرگر: نرگس احمدی

تکنیک: مداد روی مقوا

در یک روز آفتابی، پسری به نام محمد در آشپزخانه مشغول شستنِ ظرف‌ها بود. او همیشه به مادرش کمک می‌کرد و این کار را بخشی از مسئولیت‌های خود می‌دانست. محمد با دقت و حوصله، ظرف‌ها را یکی‌یکی زیر آب می‌برد و با صابون می‌شست. صدای آب و کف‌های سفید که از ظرف‌ها خارج می‌شد، فضایی شاداب و دل‌نشین به آشپزخانه بخشیده بود. در حین کار، محمد به یاد روزهایی افتاد که مادرش برایش قصه می‌گفت. او همیشه می‌گفت که هر کارِ ساده‌ای می‌تواند به یک ماجراجویی تبدیل شود، اگر با عشق و توجه انجام شود. بنابراین، محمد تصمیم گرفت این‌بار شستنِ ظرف‌ها را به یک بازی تبدیل کند.

او شروع به تصور کردن کرد که ظرف‌ها هر کدام یک شخصیت دارند. مثلاً لیوان‌ها مانند قهرمانانِ داستان بودند که در نبردی بزرگ پیروز شده‌اند و حالا به شست‌وشو نیاز دارند. بشقاب‌ها هم مانند سرزمین‌های مختلفی بودند که باید از آلودگی پاک شوند. محمد با هر بار شستنِ ظرف‌ها، داستانی جدید برایشان خلق می‌کرد و این کار برایش بسیار لذت‌بخش شده بود. او حتی گاهی با صدای بلند دیالوگ‌هایی بین ظرف‌ها می‌ساخت و خود را در دنیای خیالی‌اش غرق می‌کرد.

پس از اتمامِ کار، وقتی که همه‌ی ظرف‌ها تمیز و درخشان شدند، محمد احساسِ رضایتِ عمیقی کرد. او فهمید که حتی کارهای روزمره هم می‌تواند با اندکی خلاقیت و تخیل، به تجربه‌ای شاد و فراموش‌نشدنی تبدیل شود.

مادرش وقتی وارد آشپزخانه شد و دید که محمد با چه شور و شوقی کار کرده است، لبخندی بر لبانش نشست و گفت: «تو همیشه می‌توانی با نگاهِ متفاوتی به زندگی نگاه کنی، پسرم.»

محمد با افتخار پاسخ داد: «مادر، هر کاری می‌تواند یک ماجراجویی باشد، اگر بخواهیم!»

و این‌گونه، محمد نه‌تنها ظرف‌ها را شست، بلکه درسِ بزرگی درباره‌ی شادی و خلاقیت در زندگی آموخت.

تصویرگر: ریحانه کوزه‌گران

تکنیک: مرکب و آبرنگ روی مقوا

"

خانه شاید فقط

چند دیوار و یک سقف باشد

اما

جهانی از امنیت است

جهانی بی قضاوت

در خانه هر احساسی مجاز است

خسته، بی حوصله، شاد و یا حتی آشفته

خانه آغوش بی سوال است.

تصویرگر: سمیه سیدیان

تکنیک: اکرولیک، مداد رنگی، پاستل گچی

فروغ فرخزاد:

«من از نهایت شب حرف می زنم.

من از نهایت تاریکی

و از نهایت شب حرف می زنم.

اگر به خانه ی من آمدی ای مهربان چراغ بیاور

و یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم.»

icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد

ما را دنبال کنید
linkedintwittertelegraminstagram
پادکست شوروم
youtubespotifyapplecastbox
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد