یرژى منزل در نمایى از فیلم «تابستان داغ»
یرژى منزل در نمایى از فیلم «تابستان داغ»
در قاب
یرژی مِنزل
نویسنده
مهرداد خامنه‌ای
21 شهریور 1403

براى من يرژى مِنزل يكى از باهوش‌ترين كارگردانان تئاتر و سينماى دوران ما بود که نه‌تنها توانسته بود نظام تماميت‌طلب كشورش را دور بزند، بلكه به همه‌ی آن ساختار دهن‌كجى کرده بود؛ چه در دانشگاه پراگ كه پس از اتمام تحصيلات به نشانه‌ی اعتراض از دريافت مدرك كارگرداني‌اش خوددارى كرد و چه وقتی با وجود تمام ممنوعيت‌هاى ساخته و پرداخته‌ی حزب كمونيست چكسلواكى هرگز كشورش را ترك نكرد و بالعكس حرف خود را بلندتر و رساتر زد. يكى از نمايندگان اصلى موج نوی سینمای چك با طنز سياه و بى‌همتاى خاص او...

يك هفته بود كه به‌عنوان استاد مهمان به دانشگاه ما در بلگراد آمده بود و تصويرى كه من از او در ذهن خود ساخته بودم اصلاً با واقعيت منطبق نبود. در جلسه‌ی اول فكر مى‌كردم حتماً درباره‌ی يكى از آثار خود و تجربياتش صحبت می‌کند، اما يك كلام از خودش چيزى نگفت. اصرار عجيبى داشت كه ما را با شوخى‌هايش بخنداند. از تك‌تك ما كه جمعاً ده نفر مى‌شديم سؤالاتى مى‌كرد و سعى داشت با روحيات ما و نظرهایمان آشنا شود. اصلاً بحث درباره‌ی او نبود، بلكه ما بوديم كه در مقابل اين غول سينما و تئاتر اجازه‌ی خودنمايى داشتيم. با او بحث مى‌كرديم، مخالفت مى‌كرديم و به توافق مى‌رسيديم یا نمی‌رسیدیم. چه عجيب... ما در پلان اول و او در پلان دوم و خداى هنر كارگردانى نظاره‌گر...

هنگام استراحت در كافه تريا و ناهارخورى هيچ بحثى از اسكار و سزار و موج سياه نبود. جوك مى‌گفتيم و مى‌خنديديم، حرف‌هاى معمولى. او هرگز در رفتارش خود را از جمع مشتى دانشجوى كارگردانى جدا نمی‌کرد و همين بود كه شيفته‌اش شدم. انسانى هنرمند كه هنر همه‌جا با اوست و نيازى ندارد كه جار بزند كه كيست و چه مى‌گويد.

در جلسه‌ی بعدی فيلم پاريس، تگزاس ويم وندرس را براى تحليل نمايش داد و ساعت‌ها از نبوغ همكارش تعريف كرد. شيفته‌ی اين جوان آلمانى بود. نه از سينماى چك گفت و نه از مبارزه‌اش با ديكتاتورى و نه بى‌عدالتى‌اى كه در حقش شده بود. از وندرس مى‌گفت، از هنر، از زيبايى... اين همه‌چيز بود، زيبايى و براى رسيدن به آن هر كسى راه خودش را مى‌رود، گاهى در راه‌های پرسنگلاخ و گاهى راهى صاف همچون آينه. من و ما آن‌قدر مهم نيستيم كه رسيدن به آن چشم‌انداز زيبا.

در جلسات بعدى هر كدام تكليف خودمان را داشتيم. تكليف من پلان-سكانس بود. صحنه‌ى پايانى اتللو را سعى كردم میزانسنی منطقی بدهم و او شيرفهمم كرد كه معناى پلان-سكانس چيست. هرگز نگفت اشتباه كرده‌اى يا اين‌طور درست است. جمله‌اش را با شايد شروع مى‌كرد و با اگر فكر مى‌كنى خوب است تمام مى‌كرد.

ياد مِنزِل سپر بلايى است در مقابل خودخواهى، خودشيفتگى، بى‌سوادى، خودمحورى و نكبت فكرى هنری.


ما را دنبال کنید
InstagramThreadsTelegramYoutubeTwitter
پادکست شوروم
SpotifyYoutubeAppleCastbox
logo
ما را دنبال کنید
InstagramThreadsTelegramYoutubeTwitter
پادکست شوروم
SpotifyYoutubeAppleCastbox
logo
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به شرکت گیتی نگار ماهک است.