هنوز او را نگه داشته ام، توی ذهنم. انگار او را همان جا درون یک بطریِ خاک گرفته ی پر از الکل حبس کرد ه ام که زمان بر کالبدش نگذرد. همچنان ده دوازده ساله مانده، مثل یک برگِ خشک شده لای کتاب. گویی که این سی و اندی سال...
نیست باد روزی که در آن زاده شدم، و شبی که گفت: «نطفه ی پسری بسته شد.» ایوب ۳:۳ آذر، دی پارسال بود که مادربزرگم، مادر پدرم، مُرد. از مراسم ختم که برگشتیم، شب شده بود. شام خوردیم و پدرم به روال همیشگی اش، شروع کرد به نوشتن وقایع روز...
«کی گفته این دیوونه بشینه رو صندلی جلوی ماشین من؟» این را برادر بزرگم با غیظ گفت، وقتی مصطفی ذوق کرده بود با او برود بیرون. ماشینش را دوست داشت. می گفت: «ماشین خارجیه.» مادرم سکوت کرد. من اما نمی توانستم. به سختی جلوی اشک هایم را گرفتم و با...
سبيل های کاظمی نامرتب تر از آرایش دفاعی ایران برابر انگلیس بود؛ انگار یک مشت چای کنیا را نامرتب پخش کرده باشی بالای لب هایش. موهایی کوتاه و جوگندمی، با قدی حدوداً ۱۸۰ سانتی متر مثل رِنج قدی بیشتر همکاران مدیرش در آموزش وپرورش. همه ی ما با شناختن او...
از میان تمام رضا عادلخانیهای دنیا، من فقط دو رضا عادلخانی میشناسم؛ یکی را نوزده سال و دیگری را تا نوزدهسالگی. روزنامهنگاران برای یکیشان تیتر میزدند: چپپایی که شلیکهایش وحشت میآفریند . و ما برای آن رضا عادلخانیِ دیگرْ پشت ساختمانِ آزمایشگاه دبیرستان اندیشه لقبِ عادلِ محوطهی...
سهنقطه پرحرفترین علامت نگارشی دنیاست. یک دنیا حرف را، که نمیشود گفتشان، میتوانی در سهنقطه جا بدهی. سهنقطهها معمولاً تلخ و بیحوصله و ناراحتاند. سهنقطهها حتی میتوانند خبر مردن کسی را بدهند، مثل وقتی که یک نفر سهنقطه گذاشت توی گعدهی ادبیاتیهای تهران و فهمیدیم اتفاقی که نباید بیفتد...
میلان کوندرا در یکی از ترسناکترین کتابهایش با عنوان «وصایای تحریف شده»، از موقعیتی بسیار تلخ پرده برمیدارد: «هنرمندان و اندیشمندان میتوانند بهترین قربانیانِ ستایشگرانِ خویش باشند.» در جستارهای آن کتاب میبینیم که چگونه بزرگترین قهرمانان اقلیم اندیشه و هنر، در امواج ابتذال لجنمال میشوند. عمیقترین ایدهها به چیزهایی...
پدرم عکاسی میکرد. هجده آلبوم عکس از او به یادگار مانده است و صدها کتاب، چند دفتر یادداشت روزانه و یک نوار صوتی که مثل خودش در زمان گم شد و هرگز فرصت شنیدنش دست نداد. خانهی جدیدم را که میچیدم، آلبومها را همچون جهیزیهای گرانبها با خودم...