icon
icon
در قاب
در قاب
darghab
نوشتن از یک دوست، یک غریبه، فردی گمشده در تاریخ، یا انسانی شناخته‌‌وتحسین‌شده. از او می‌‌گوییم، از جزئیات زندگی‌ای یگانه می‌نویسیم تا درون آن زندگی و دوباره کشفش کنیم. گاه تنها گوشه‌ای از زندگی آن فرد است، چرایی نقطه‌ی عطفی در زندگی‌اش و گاه، وسیع‌تر، سیمای عمومی اوست. از کسی می‌نویسیم که زندگی‌اش ضرورتی داشته است. «در قاب» جای دیگران است، دیگران به روایتِ ما.
«در قاب» با زندگینامه‌های متداول متفاوت است. زندگینامه‌ها را می‌توان با راوی سوم‌شخص نوشت، اما در قابِ ما پرتره‌ای را می‌سازد که سهم سوژه و نقاش در آن برابر است. منِ اول‌شخص راوی و شناخت و دریافتش از کسی که برای ما روایت کرده می‌تواند قرائتی متفاوت باشد با شخصی که در قاب به تصویر کشیده می‌شود.
sort
مرتب‌سازی
sort
مرتب‌سازی
شوروم 36

آژیر خطر

الهام بدیعی

هنوز او را نگه داشته ام، توی ذهنم. انگار او را همان جا درون یک بطریِ خاک گرفته ی پر از الکل حبس کرد ه ام که زمان بر کالبدش نگذرد. همچنان ده دوازده ساله مانده، مثل یک برگِ خشک شده لای کتاب. گویی که این سی و اندی سال...

آژیر خطر
شوروم 36

این پرونده هم بسته شد

پویا مشهدی محمدرضا

نیست باد روزی که در آن زاده شدم، و شبی که گفت: «نطفه ی پسری بسته شد.» ایوب ۳:۳ آذر، دی پارسال بود که مادربزرگم، مادر پدرم، مُرد. از مراسم ختم که برگشتیم، شب شده بود. شام خوردیم و پدرم به روال همیشگی اش، شروع کرد به نوشتن وقایع روز...

این پرونده هم بسته شد
شوروم 35

بَبَه روح یک جهان بی روح

زینب خزایی

«کی گفته این دیوونه بشینه رو صندلی جلوی ماشین من؟» این را برادر بزرگم با غیظ گفت، وقتی مصطفی ذوق کرده بود با او برود بیرون. ماشینش را دوست داشت. می گفت: «ماشین خارجیه.» مادرم سکوت کرد. من اما نمی توانستم. به سختی جلوی اشک هایم را گرفتم و با...

بَبَه روح یک جهان بی روح
شوروم 35

از کوچه‌ی مش فاطمه تا پسر حاج‌محمد

بنیامین نبهانی

سبيل های کاظمی نامرتب تر از آرایش دفاعی ایران برابر انگلیس بود؛ انگار یک مشت چای کنیا را نامرتب پخش کرده باشی بالای لب هایش. موهایی کوتاه و جوگندمی، با قدی حدوداً ۱۸۰ سانتی متر مثل رِنج قدی بیشتر همکاران مدیرش در آموزش وپرورش. همه ی ما با شناختن او...

از کوچه‌ی مش فاطمه تا پسر حاج‌محمد
شوروم 34

تراژدیِ چپ‌پاها

22 مرداد 1404

صادق رضازاده

از میان تمام رضا عادلخانی‌های دنیا، من فقط دو رضا عادلخانی می‌شناسم؛ یکی را نوزده سال و دیگری را تا نوزده‌سالگی. روزنامه‌نگاران برای یکی‌شان تیتر می‌زدند: چپ‌پایی که شلیک‌هایش وحشت می‌آفریند . و ما برای آن رضا عادلخانیِ دیگرْ پشت ساختمانِ آزمایشگاه دبیرستان اندیشه لقبِ عادلِ محوطه‌ی...

تراژدیِ چپ‌پاها
شوروم 34

دریا نیز می‌میرد

22 مرداد 1404

فرناز میرحسینی

سه‌نقطه پرحرف‌ترین علامت نگارشی دنیاست. یک دنیا حرف را، که نمی‌شود گفتشان، می‌توانی در سه‌نقطه جا بدهی. سه‌نقطه‌ها معمولاً تلخ و بی‌حوصله و ناراحت‌اند. سه‌نقطه‌ها حتی می‌توانند خبر مردن کسی را بدهند، مثل وقتی که یک نفر سه‌نقطه گذاشت توی گعده‌ی ادبیاتی‌های تهران و فهمیدیم اتفاقی که نباید بیفتد...

دریا نیز می‌میرد
شوروم 33

شرحِ‌حالی که همینگوی هرگز از آن آزرده‌خاطر نشد

8 مرداد 1404

آدام گوپنیک

میلان کوندرا در یکی از ترسناک‌ترین کتاب‌هایش با عنوان «وصایای تحریف شده»، از موقعیتی بسیار تلخ پرده برمی‌دارد: «هنرمندان و اندیشمندان می‌توانند بهترین قربانیانِ ستایشگرانِ خویش باشند.» در جستارهای آن کتاب می‌بینیم که چگونه بزرگ‌ترین قهرمانان اقلیم اندیشه و هنر، در امواج ابتذال لجن‌مال می‌شوند. عمیق‌ترین ایده‌ها به چیزهایی...

شرحِ‌حالی که همینگوی هرگز از آن آزرده‌خاطر نشد
شوروم 32

صدای صامت

25 تیر 1404

صدیقه یعقوبی فاز

پدرم عکاسی می‌کرد. هجده آلبوم عکس از او به یادگار مانده است و صدها کتاب، چند دفتر یادداشت روزانه و یک نوار صوتی که مثل خودش در زمان گم شد و هرگز فرصت شنیدنش دست نداد. خانه‌ی جدیدم را که می‌چیدم، آلبوم‌ها را همچون جهیزیه‌ای گران‌بها با خودم...

صدای صامت
آژیر خطر
شوروم 36

آژیر خطر

الهام بدیعی

هنوز او را نگه داشته ام، توی ذهنم. انگار او را همان جا درون یک بطریِ خاک گرفته ی پر از الکل حبس کرد ه...

این پرونده هم بسته شد
شوروم 36

این پرونده هم بسته شد

پویا مشهدی محمدرضا

نیست باد روزی که در آن زاده شدم، و شبی که گفت: «نطفه ی پسری بسته شد.» ایوب ۳:۳ آذر، دی پارسال بود که مادربزرگم،...

بَبَه روح یک جهان بی روح
شوروم 35

بَبَه روح یک جهان بی روح

زینب خزایی

«کی گفته این دیوونه بشینه رو صندلی جلوی ماشین من؟» این را برادر بزرگم با غیظ گفت، وقتی مصطفی ذوق کرده بود با او برود...

از کوچه‌ی مش فاطمه تا پسر حاج‌محمد
شوروم 35

از کوچه‌ی مش فاطمه تا پسر حاج‌محمد

بنیامین نبهانی

سبيل های کاظمی نامرتب تر از آرایش دفاعی ایران برابر انگلیس بود؛ انگار یک مشت چای کنیا را نامرتب پخش کرده باشی بالای لب هایش....

تراژدیِ چپ‌پاها
شوروم 34

تراژدیِ چپ‌پاها

صادق رضازاده

از میان تمام رضا عادلخانی‌های دنیا، من فقط دو رضا عادلخانی می‌شناسم؛ یکی را نوزده سال و دیگری را تا نوزده‌سالگی. روزنامه‌نگاران برای یکی‌شان...

دریا نیز می‌میرد
شوروم 34

دریا نیز می‌میرد

فرناز میرحسینی

سه‌نقطه پرحرف‌ترین علامت نگارشی دنیاست. یک دنیا حرف را، که نمی‌شود گفتشان، می‌توانی در سه‌نقطه جا بدهی. سه‌نقطه‌ها معمولاً تلخ و بی‌حوصله و ناراحت‌اند....

شرحِ‌حالی که همینگوی هرگز از آن آزرده‌خاطر نشد
شوروم 33

شرحِ‌حالی که همینگوی هرگز از آن آزرده‌خاطر نشد

آدام گوپنیک

میلان کوندرا در یکی از ترسناک‌ترین کتاب‌هایش با عنوان «وصایای تحریف شده»، از موقعیتی بسیار تلخ پرده برمی‌دارد: «هنرمندان و اندیشمندان می‌توانند بهترین قربانیانِ...

صدای صامت
شوروم 32

صدای صامت

صدیقه یعقوبی فاز

پدرم عکاسی می‌کرد. هجده آلبوم عکس از او به یادگار مانده است و صدها کتاب، چند دفتر یادداشت روزانه و یک نوار صوتی که...

icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد

ما را دنبال کنید
linkedintwittertelegraminstagram
پادکست شوروم
youtubespotifyapplecastbox
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد