icon
icon
در قاب
در قاب
darghab
نوشتن از یک دوست، یک غریبه، فردی گمشده در تاریخ، یا انسانی شناخته‌‌وتحسین‌شده. از او می‌‌گوییم، از جزئیات زندگی‌ای یگانه می‌نویسیم تا درون آن زندگی و دوباره کشفش کنیم. گاه تنها گوشه‌ای از زندگی آن فرد است، چرایی نقطه‌ی عطفی در زندگی‌اش و گاه، وسیع‌تر، سیمای عمومی اوست. از کسی می‌نویسیم که زندگی‌اش ضرورتی داشته است. «در قاب» جای دیگران است، دیگران به روایتِ ما.
«در قاب» با زندگینامه‌های متداول متفاوت است. زندگینامه‌ها را می‌توان با راوی سوم‌شخص نوشت، اما در قابِ ما پرتره‌ای را می‌سازد که سهم سوژه و نقاش در آن برابر است. منِ اول‌شخص راوی و شناخت و دریافتش از کسی که برای ما روایت کرده می‌تواند قرائتی متفاوت باشد با شخصی که در قاب به تصویر کشیده می‌شود.
sort
مرتب‌سازی
sort
مرتب‌سازی
شوروم 26

یک ماجرای فضایی

20 فروردین 1404

ماجده شاهولایتی

دوازده سالم که بود در تلویزیون یک فیلم سینمایی کودکانه دیدم به اسم زاتِرا: یک ماجرای فضایی . قصه‌ی‌ خانه‌ای بود که از جا کنده شده بود و آمده بود وسط فضا و توی ماده‌ی سیاه و سیال کهکشان رها شده بود. دو سال پیش، وقتی بعد...

یک ماجرای فضایی
شوروم 25

«بنفشه گول» را تو خوانده‌ای سرباز؟

22 اسفند 1403

یاسین نمکچیان

سرباز جوانی بود در پادگانی، با لباس فرم و موهای تراشیده، شباهتی به خواننده‌ها نداشت. ایستاده بود یک گوشه که ناگهان سرگرد روبه‌رویش سبز شد و پرسید: «’بنفشه گول‘ را تو خوانده‌ای سرباز؟» سرباز جوان یکه خورد و با ترس‌ولرز جواب داد: «خودم هستم، قربان.» سرگرد لبخند زد و...

«بنفشه گول» را تو خوانده‌ای سرباز؟
شوروم 24

دلتنگی برای او که هرگز ندیدمش!

8 اسفند 1403

فاطمه سرمشقی

جلال همان موقع هم مرده بود؛ بعدها سیمین هم رفت پیشش و حالا چند سالی است که دیگر بابا را هم نمی‌توانم ببینم، اما کتاب‌هایش هنوز هم هستند و کتابخانه‌اش شده پناهگاهم؛ همان موقع هم بود. هروقت حوصله‌ی کسی و چیزی را نداشتم پناه می‌بردم به کتابخانه‌ی بابا که...

دلتنگی برای او که هرگز ندیدمش!
شوروم 23

چرا پدرخوانده‌ی هوش‌مصنوعی از چیزی که ساخته می‌ترسد

24 بهمن 1403

جاشوئا راثمن

در مغز ما عصب‌ها در شبکه‌های بزرگ و کوچک نظم می‌یابند. با هر عمل و هر فکری که می‌کنیم این شبکه‌ها تغییر می‌کنند: عصب‌هایی به شبکه‌ها وارد می‌شوند و عصب‌هایی از آنها کنار گذاشته می‌شوند، و ارتباط بینشان قوی‌تر یا ضعیف‌تر می‌شود. این فرایندها تمام‌مدت در جریان‌اند—همین حالا که...

چرا پدرخوانده‌ی هوش‌مصنوعی از چیزی که ساخته می‌ترسد
شوروم 23

نشت‌کردن مایع شادی

24 بهمن 1403

سارا تاج‌دینی

اولین تصویر زندگی من از یک قطعه‌ی کوچک خون‌آلود، روی آسفالتی که تب‌دارِ یک روزِ طولانی تابستانی است، شروع می‌شود. شبی از شب‌های شهریورماه سال ١٣٦٤ است، بیست‌و‌پنجم شهریور. جنگ کش‌دار ایران و عراق از نفس افتاده، اما هنوز هست و زهرش را می‌ریزد. من جنینی هستم که آخرین...

نشت‌کردن مایع شادی
شوروم 22

دَمساز

10 بهمن 1403

پونه ابدالی

برای نوشتن از تو، ذهنم دچار یک نوع حالت خلسه و خلوت می‌شود. خالی می‌شود و مِهی بزرگ و شیری‌رنگ مرا در بر می‌گیرد. به‌خصوص سال‌های بعد از چهل‌سالگی که انگار طورِ دیگری به رفاقت نگاه می‌کنی. انگار، نخی نامرئی تو را به خاطراتی وصل کرده که ممکن است...

دَمساز
شوروم 21

افسونِ فاصله‌ها

26 دی 1403

محسن ظهرابی

در من دو سیاوش قمیشی در نزاع‌اند: عشق دوران کودکی‌ام که صدایش از ضبط‌صوتِ مشکی و بزرگ برادرم، سعید، بیرون می‌آمد و ترانه‌هایش را از برم و شیفته‌وار دوستش دارم. و سیاوش قمیشی در مواجهه‌ی امروز که متهم ردیف اولِ گذاشتن خشت‌بنای نوعی عشق‌‌ورزیدنِ مخرب در وجودم است. ...

افسونِ فاصله‌ها
شوروم 20

آن ‌کس که از وجودِ موسیقی سپاسگزار بود

28 آذر 1403

مهسا غفاری

عمو ایرج، چند سال قبل، بی‌هوا و یک‌هویی اسمش را به تورج تغییر داد و چرایش را هم به هیچ‌کس نگفت. بعدتر، وقتی ‌که دیگر همه از صرافتش افتاده بودند، یک بار —بازهم بی‌هوا— به من گفت که هیچ‌وقت کسی ازش نپرسیده اصلاً چرا اسمش را عوض کرد! انگار،...

آن ‌کس که از وجودِ موسیقی سپاسگزار بود
یک ماجرای فضایی
شوروم 26

یک ماجرای فضایی

ماجده شاهولایتی

دوازده سالم که بود در تلویزیون یک فیلم سینمایی کودکانه دیدم به اسم زاتِرا: یک ماجرای فضایی . قصه‌ی‌ خانه‌ای بود که از جا...

«بنفشه گول» را تو خوانده‌ای سرباز؟
شوروم 25

«بنفشه گول» را تو خوانده‌ای سرباز؟

یاسین نمکچیان

سرباز جوانی بود در پادگانی، با لباس فرم و موهای تراشیده، شباهتی به خواننده‌ها نداشت. ایستاده بود یک گوشه که ناگهان سرگرد روبه‌رویش سبز...

دلتنگی برای او که هرگز ندیدمش!
شوروم 24

دلتنگی برای او که هرگز ندیدمش!

فاطمه سرمشقی

جلال همان موقع هم مرده بود؛ بعدها سیمین هم رفت پیشش و حالا چند سالی است که دیگر بابا را هم نمی‌توانم ببینم، اما...

چرا پدرخوانده‌ی هوش‌مصنوعی از چیزی که ساخته می‌ترسد
شوروم 23

چرا پدرخوانده‌ی هوش‌مصنوعی از چیزی که ساخته می‌ترسد

جاشوئا راثمن

در مغز ما عصب‌ها در شبکه‌های بزرگ و کوچک نظم می‌یابند. با هر عمل و هر فکری که می‌کنیم این شبکه‌ها تغییر می‌کنند: عصب‌هایی...

نشت‌کردن مایع شادی
شوروم 23

نشت‌کردن مایع شادی

سارا تاج‌دینی

اولین تصویر زندگی من از یک قطعه‌ی کوچک خون‌آلود، روی آسفالتی که تب‌دارِ یک روزِ طولانی تابستانی است، شروع می‌شود. شبی از شب‌های شهریورماه...

دَمساز
شوروم 22

دَمساز

پونه ابدالی

برای نوشتن از تو، ذهنم دچار یک نوع حالت خلسه و خلوت می‌شود. خالی می‌شود و مِهی بزرگ و شیری‌رنگ مرا در بر می‌گیرد....

افسونِ فاصله‌ها
شوروم 21

افسونِ فاصله‌ها

محسن ظهرابی

در من دو سیاوش قمیشی در نزاع‌اند: عشق دوران کودکی‌ام که صدایش از ضبط‌صوتِ مشکی و بزرگ برادرم، سعید، بیرون می‌آمد و ترانه‌هایش را...

آن ‌کس که از وجودِ موسیقی سپاسگزار بود
شوروم 20

آن ‌کس که از وجودِ موسیقی سپاسگزار بود

مهسا غفاری

عمو ایرج، چند سال قبل، بی‌هوا و یک‌هویی اسمش را به تورج تغییر داد و چرایش را هم به هیچ‌کس نگفت. بعدتر، وقتی ‌که...

icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد

ما را دنبال کنید
linkedintwittertelegraminstagram
پادکست شوروم
youtubespotifyapplecastbox
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد