icon
icon
آزاد
azad
sort
مرتب‌سازی
sort
مرتب‌سازی
شوروم 41

تن

فاطمه محقق

بدنم کجاست؟ دست هام؟ پاهام؟ چشمم؟ من محو شده ام در تنم و تنم در وطنم جایی ندارد. خودم را توی آینه مرور می کنم: دست هام، پاهام و چشمانم نیستند، هیچ کدام سر جایشان نیستند. مرور می کنم؛ این دست ها؛ این دست ها که تو را در آغوش...

تن
شوروم 40

زندگی، مثل لذتِ خوردنِ یک کباب خیابانی

هادی میرزانژاد

خوراک بازی دشمنِ پلشت خواری است. این پیامی است که شبانه های خیابان ها و میدان های رشت بر آن دلالت دارند و نماد آن هم کباب خیابانی است که در اَفواه عامه به آن می گویند کبابِ کثیف . اما من بر آن نام کباب خیابانی گذاشته ام. هرچند...

زندگی، مثل لذتِ خوردنِ یک کباب خیابانی
شوروم 39

تعطیلات همیشگی

رضا میرمیران

به احتسابِ امروز می شود سه سال و ده ماه که مُرده ام. تقویم این طور می گوید. تقویم را مادرم از بیمارستان آورد و گذاشت پیش چند گلدان. مادرم پرستار است. پانزده سال است که توی بیمارستان کار می کند. او می داند که من مُرده ام. بااین حال،...

تعطیلات همیشگی
شوروم 38

کولی

افرا جمشیدی

کولی ها توی سرم چادر زده اند. آواره های دوره گردی که دل به بادها سپرده اند و مسیرشان خورده به جمجمه ام. از پژواک موزونی که گوشم را پر کرده می فهمم بزمشان حسابی به راه است. جشن پیروزی گرفته اند؛ غلبه بر انسانی مشوش. چه هژمونی دردآوری. فندکم...

کولی
شوروم 37

سپيده‌ی تابستان

مهدی شاطر

موهای سپیده را بغل کردم و صورتم را به آن مالیدم. با پس گردنی محکمی از خواب پریدم. چانه ام روي دانه هاي تسبيح بود. چشم هایم را ماليدم و سرم را بالا كردم. دایی ام با تسبیح بالای سرم نشسته بود. نگو به جای موهای سپیده سر تسبيحش را...

سپيده‌ی تابستان
شوروم 34

نیروی نادیدنی زندگی

22 مرداد 1404

پریما چراغی

فرومایگان به رؤیای خود وفادار نیستند. غزاله علیزاده با درخشش اولین پرتوهای خورشید از خواب بیدار شدم؛ خسته‌تر از همیشه، انگار تمام شب را در بیابانی بی‌انتها دویده بودم. نور صبح چشمم را آزار می‌داد. به‌سختی از تخت چوبی پرسروصدایم جدا شدم تا پرده‌های زمخت و قهوه‌ای‌رنگ پنجره را...

نیروی نادیدنی زندگی
شوروم 33

گره

8 مرداد 1404

مهدی شاطر

پنجم بهمن ۱۴۰۲ بود؛ ساعت هفت شب. داشتم «كتاب پسرِ» نيكولايديس را مي‌خواندم و با نخ جورابم ور مي‌رفتم. روز پدر برام خريده بودند. دوستش داشتم. مشكي بود و روش لوزي‌هاي سورمه‌اي و قرمز داشت؛ فقط اين‌كه نخ مچ پاي راستش بيرون زده بود. اولش خيلي كم بود، اما...

گره
شوروم 32

بیگانه

25 تیر 1404

ذکیه شهاب

چشمانش مثل میخ به سقف سفید اتاق دوخته شده بود. سقفی بی‌طرح، بی‌چراغ، بی‌خاک. سوزن را، بی‌هیچ تلاشی برای پیدا کردن رگ، در دست لاغر و تتو‌شده‌اش فرو کردند. پوستش سرد بود، مثل دیوارهای این کشور. تصویر تتو انگار در دود محو می‌شد؛ نه شیر بود، نه پلنگ، فقط...

بیگانه
تن
شوروم 41

تن

فاطمه محقق

بدنم کجاست؟ دست هام؟ پاهام؟ چشمم؟ من محو شده ام در تنم و تنم در وطنم جایی ندارد. خودم را توی آینه مرور می کنم:...

زندگی، مثل لذتِ خوردنِ یک کباب خیابانی
شوروم 40

زندگی، مثل لذتِ خوردنِ یک کباب خیابانی

هادی میرزانژاد

خوراک بازی دشمنِ پلشت خواری است. این پیامی است که شبانه های خیابان ها و میدان های رشت بر آن دلالت دارند و نماد آن...

تعطیلات همیشگی
شوروم 39

تعطیلات همیشگی

رضا میرمیران

به احتسابِ امروز می شود سه سال و ده ماه که مُرده ام. تقویم این طور می گوید. تقویم را مادرم از بیمارستان آورد و...

کولی
شوروم 38

کولی

افرا جمشیدی

کولی ها توی سرم چادر زده اند. آواره های دوره گردی که دل به بادها سپرده اند و مسیرشان خورده به جمجمه ام. از پژواک...

سپيده‌ی تابستان
شوروم 37

سپيده‌ی تابستان

مهدی شاطر

موهای سپیده را بغل کردم و صورتم را به آن مالیدم. با پس گردنی محکمی از خواب پریدم. چانه ام روي دانه هاي تسبيح بود....

نیروی نادیدنی زندگی
شوروم 34

نیروی نادیدنی زندگی

پریما چراغی

فرومایگان به رؤیای خود وفادار نیستند. غزاله علیزاده با درخشش اولین پرتوهای خورشید از خواب بیدار شدم؛ خسته‌تر از همیشه، انگار تمام شب را...

گره
شوروم 33

گره

مهدی شاطر

پنجم بهمن ۱۴۰۲ بود؛ ساعت هفت شب. داشتم «كتاب پسرِ» نيكولايديس را مي‌خواندم و با نخ جورابم ور مي‌رفتم. روز پدر برام خريده بودند....

بیگانه
شوروم 32

بیگانه

ذکیه شهاب

چشمانش مثل میخ به سقف سفید اتاق دوخته شده بود. سقفی بی‌طرح، بی‌چراغ، بی‌خاک. سوزن را، بی‌هیچ تلاشی برای پیدا کردن رگ، در دست...

icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد

ما را دنبال کنید
linkedintwittertelegraminstagram
پادکست شوروم
youtubespotifyapplecastbox
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد