icon
icon
داستان
داستان
dastan
درون همه‌ی ما قصه‌گویی ا‌ست که می‌خواهد زندگی را دوباره خلق کند‌. کسی که زمان را متوقف می‌کند تا آن را بهتر درک کنیم، و با قدرتِ خیال جنبه‌‌های ناپیدای واقعیت را آشکار می‌کند. قصه‌گویی که رنج‌های جهان را تحمل‌پذیر می‌کند و موجب می‌شود ما بر تنهایی خود پیروز شویم. او همان کسی ا‌ست که درون ما از نوشتن و خواندن داستان لذت می‌برد. صفحه‌ی «داستان» شوروم خانه‌ای امن و راحت برای داستانسرایان است. چه نامشان را شنیده و چه نشنیده باشید. آرزوی ما این است که آینه‌ای صادق از واقعیت ادبیات داستانی معاصر ایران باشیم.
sort
مرتب‌سازی
sort
مرتب‌سازی
شوروم 36

سیاوشان در شرق اروند

هانیه سلطان‌پور

عبدالخالق روی شانه های لاغر پنج شش بچه ی هفده هجده ساله برگشت به خانه اش در شَلحه ی ثوامر. بیستم اسفندماه بود. اروند بوی ماهی مُرده می داد. عبدالخالق پس از ده روز برگشت به خانه. بچه های مدرسه ی عسجدی با زیرپیراهن های عرق کرده و صورت های...

سیاوشان در شرق اروند
شوروم 36

پسری در جنگ و در خانه

بِث باخمَن

پس از بمباران پناهگاه، پسرک درمیان آوارها به جست وجو می پردازد، پارچه های توری را دور سرش می پیچاند ــ بعضی های شان گُل گُلی، بعضی نوار دوزی و بعضی مرواریددوزی شده ــ کلاه هودی اش را روی سرش می کشد و دستکش های کارش را می پوشد تا...

پسری در جنگ و در خانه
شوروم 35

اختتام نامبارک جیب‌بُران سمنان

علی شادکام

برای ما که جیب بُری می کردیم، همه چیز از برج هفت دو سال پیش مکافات شد؛ از همان وقتی که حاج آقا بیدختی را کشتند و پای مأمورها به بازار باز شد. تا قبل آن، فقط سربازهای کلانتریِ پشت بازار بودند که آخر شب ها یک دور از سر...

اختتام نامبارک جیب‌بُران سمنان
شوروم 35

مرگ‌های تدریجی برای آدم‌های ترسو

عاطفه نوری

من و جمعیتی انبوه با صابونی در دستانمان به سمت دری هدایت می شدیم. در آن سرمای کشنده و استخوان سوز زمستان چه اتفاقی افتاده بود؟ عمده ی جمعیت، لهستانی به نظر می رسیدند. من در میان این جمعیت چه می کردم؛ جمعیتی مملو از مردان و زنان مضطرب که...

مرگ‌های تدریجی برای آدم‌های ترسو
شوروم 34

خال‌خالی

22 مرداد 1404

دومِنیکو استارنون

من هیچ‌وقت با خودم صادق نبوده‌ام؛ این ویژگی‌ای است که همیشه آزارم داده‌ است. حتی نمی‌توانم ساده‌ترین حقایق را هم بپذیرم. چیزی که در آن خوب هستم بهانه‌ آوردن است. بهانه‌تراشی برایم کار آسانی است و جوزپه ترِویزانی، مردی فوق‌العاده، بهانه‌ی موردعلاقه‌ی من از بین تمام بهانه‌هایم است. ...

خال‌خالی
شوروم 34

وقوع پیش از حادثه، دستی پر از هیچ

22 مرداد 1404

علیرضا خضری

زنگ می‌زنند. باید پیک رستوران باشد. گوشی آیفون را برمی‌دارم: «بیارش بالا.» در را باز می‌کنم. خبری از پیک رستوران نیست. سارا است، عشق دوران جوانی‌ام. دستش را به‌طرفم دراز می‌کند، دهان دستم باز می‌شود و انگشت‌هایمان یکدیگر را در آغوش می‌کشند. در ماه آگوست هستیم، ولی دستش سرمای...

وقوع پیش از حادثه، دستی پر از هیچ
شوروم 33

شرف شمس

8 مرداد 1404

الهام فلاح

ظهر بود. خورشید به میانه‌ی آسمان نشسته بود. مرد بر لب حوضِ تفتیده، در خود فرورفته، خیره به تنها ماهی سرخی خفته بر کف حوض بی‌آب. نسیم داغ ظهر به برگ‌های پهن و زبر و کهنه‌ی انجیردرختی از‌بار‌افتاده تن می‌سایید و خِش‌خِش دل‌گزنده‌ای می‌کرد و راه خویش می‌ر‌فت. حوض...

شرف شمس
شوروم 33

مارسی

8 مرداد 1404

آیشگل ساواش

آمنه تصمیم گرفته بود برای تولدش به سفر برود. ماه‌ پیش همسرش به یک سفر کاری رفته بود و اگرچه دقیقاً تعطیلات به‌ حساب نمی‌آمد، اما در شرایط فعلی، هر فرصتی، حتی موقتی، برای رهایی از مراقبت بچه، برایشان حکم تعطیلات را داشت. به‌علاوه این دو سعی داشتند که...

مارسی
سیاوشان در شرق اروند
شوروم 36

سیاوشان در شرق اروند

هانیه سلطان‌پور

عبدالخالق روی شانه های لاغر پنج شش بچه ی هفده هجده ساله برگشت به خانه اش در شَلحه ی ثوامر. بیستم اسفندماه بود. اروند بوی...

پسری در جنگ و در خانه
شوروم 36

پسری در جنگ و در خانه

بِث باخمَن

پس از بمباران پناهگاه، پسرک درمیان آوارها به جست وجو می پردازد، پارچه های توری را دور سرش می پیچاند ــ بعضی های شان گُل...

اختتام نامبارک جیب‌بُران سمنان
شوروم 35

اختتام نامبارک جیب‌بُران سمنان

علی شادکام

برای ما که جیب بُری می کردیم، همه چیز از برج هفت دو سال پیش مکافات شد؛ از همان وقتی که حاج آقا بیدختی را...

مرگ‌های تدریجی برای آدم‌های ترسو
شوروم 35

مرگ‌های تدریجی برای آدم‌های ترسو

عاطفه نوری

من و جمعیتی انبوه با صابونی در دستانمان به سمت دری هدایت می شدیم. در آن سرمای کشنده و استخوان سوز زمستان چه اتفاقی افتاده...

خال‌خالی
شوروم 34

خال‌خالی

دومِنیکو استارنون

من هیچ‌وقت با خودم صادق نبوده‌ام؛ این ویژگی‌ای است که همیشه آزارم داده‌ است. حتی نمی‌توانم ساده‌ترین حقایق را هم بپذیرم. چیزی که در...

وقوع پیش از حادثه، دستی پر از هیچ
شوروم 34

وقوع پیش از حادثه، دستی پر از هیچ

علیرضا خضری

زنگ می‌زنند. باید پیک رستوران باشد. گوشی آیفون را برمی‌دارم: «بیارش بالا.» در را باز می‌کنم. خبری از پیک رستوران نیست. سارا است، عشق...

شرف شمس
شوروم 33

شرف شمس

الهام فلاح

ظهر بود. خورشید به میانه‌ی آسمان نشسته بود. مرد بر لب حوضِ تفتیده، در خود فرورفته، خیره به تنها ماهی سرخی خفته بر کف...

مارسی
شوروم 33

مارسی

آیشگل ساواش

آمنه تصمیم گرفته بود برای تولدش به سفر برود. ماه‌ پیش همسرش به یک سفر کاری رفته بود و اگرچه دقیقاً تعطیلات به‌ حساب...

icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد

ما را دنبال کنید
linkedintwittertelegraminstagram
پادکست شوروم
youtubespotifyapplecastbox
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد