icon
icon
صداها
صداها
sedaha
همیشه‌ صداهایی ما را فرامی‌خوانند، صداهایی از گذشته، از اتفاقات و لحظه‌ها و مکان‌هایی که در آنها روزگار گذرانده‌ایم، تا نجواهایی درونی از لحظه‌ی حال، از افکار، انعکاس تجربه‌ها، دریافت‌های روزانه‌ی ما از اتفاقات روزمره. صداهایی دور و صداهایی نزدیک از خاطراتی که چیزی را در ما دگرگون کرده‌اند یا کشف‌وشهودی درونی که در جایی از این جهان داشته‌ایم. روایت ما از زمان و مکانی که در آن زیسته‌ایم شاید ارزشمندترین میراثی باشد که از خود در این جهان بر جا می‌گذاریم، برش‌هایی از زیست ما بر پهنه‌ی این کره‌ی خاکی.
sort
مرتب‌سازی
sort
مرتب‌سازی
شوروم 39

از کادمیوم تا توسکانی

مهرداد احدی‌نسب

جوجه هایم را سمور خورد. امروز وسط تابستان، در مزرعه ی عمویم، شاید هم دیروز بود، شاید چند سال پیش، نمی دانم. اتفاقات تلخ همیشه مثل حرف الف در برگدان ذهنم، جلوی چشم و در دسترس اند. آن روز فیلم شهر موش ها را نگاه می کردم؛ پاهایم را از...

از کادمیوم تا توسکانی
شوروم 39

پرنده‌ای در قابلمه

مهسا خلیلی

طوطو، قناری سبز بابا را دوست داشتم، البته نه بیشتر از گربه ام، ولی به هرحال آن موقع گربه ای در کار نبود و بین خیل عظیم فنچ ها و میناهایی که در خانه داشتیم و فوج فوجِ کبوترهایی که روزی دو بار پشت پنجره به آن ها غذا می...

پرنده‌ای در قابلمه
شوروم 39

زن و مار

غنچه وزیری

«عیلامیان عاشق زنان و مارها بوده اند.» این جمله گفته ی استادم، دکتر هیتس در کتاب پادشاهی عیلام است. وقتی در مقدمه ی کتاب زن و مار این جمله را خواندم، برای لحظه ای کتاب را بستم و کیفور شدم که بله! اشتباه نکردم، انتخاب مار با آن نقش کلیدی...

 زن و مار
شوروم 39

شروع شغل صددرصد دل‌خواه در پاییز

نغمه پروان

یک هفته است می خواهم کامو را بردارم بروم یَرفلا تمرین رانندگی؛ پایم پیش نمی رود. کامو یک ولووی سرمه ای قدیمی است؛ تنها ماشین عمرم که نمره اش را از صدقه سر شباهتش به «کامو» از بر شده ام. اگر شانس آورده باشم و جایش داده باشم در جا...

شروع شغل صددرصد دل‌خواه در پاییز
شوروم 39

گفتی اسمش سلیمان است؟

زهرا زردکوهی

دستم را چند ثانیه روی دکمه ی پاور گوشی نگه می دارم. بالاخره روشن می شود. صفحه ی گوشی را پایین می کشم و به اعلان ها نگاه می کنم؛ سه تماس بی پاسخ از شماره ای ناشناس. شماره برای مامان و خواهرم هم آشنا نبود. شماره را ذخیره می...

گفتی اسمش سلیمان است؟
شوروم 38

سه عدد نارنگی

درسا احیا

ناهارمان را خورده ایم و من مثل همیشه می خواهم به سرعت از جا بلند شوم و میز را جمع کنم. جمعه است، سریال جدیدی به تازگی شروع شده و با ناهار امروز آن را پخش کرده ایم که ببینیم؛ از همین سریال های ایرانی شبکه ی خانگی. تقریباً همیشه...

سه عدد نارنگی
شوروم 38

باشد که شایسته‌ی رنج‌هایم باشم

آرام روانشاد

اواخر فروردین سال ۹۷ بود که با پسرم، آرمان و مادرم تصمیم گرفتیم عصرها برویم پارک و والیبال بازی کنیم. برای کل آن بهار و تابستان برنامه ریزی کرده بودم و با خودم می گفتم اگر حداقل چهار روز در هفته این کار را انجام دهم تا پایان تابستان عضلاتم...

باشد که شایسته‌ی رنج‌هایم باشم
شوروم 37

در میانه‌ی سکوت

الهام خطایی

اینکه دنیا را در دانه ی شنی یا بهشت را در گُلی خودرو بیابی بی کرانگی کف دستت باشد و ابدیت در ساعتی ویلیام بلیک ساعت ۷:۲۰ صبحِ اولین دوشنبه ی مهرماه خیلی زود است که بتوانند جواب دهند که چرا کارگاه انشانویسی را انتخاب کرده اند؟ نه آفتاب درست...

در میانه‌ی سکوت
از کادمیوم تا توسکانی
شوروم 39

از کادمیوم تا توسکانی

مهرداد احدی‌نسب

جوجه هایم را سمور خورد. امروز وسط تابستان، در مزرعه ی عمویم، شاید هم دیروز بود، شاید چند سال پیش، نمی دانم. اتفاقات تلخ همیشه...

پرنده‌ای در قابلمه
شوروم 39

پرنده‌ای در قابلمه

مهسا خلیلی

طوطو، قناری سبز بابا را دوست داشتم، البته نه بیشتر از گربه ام، ولی به هرحال آن موقع گربه ای در کار نبود و بین...

 زن و مار
شوروم 39

زن و مار

غنچه وزیری

«عیلامیان عاشق زنان و مارها بوده اند.» این جمله گفته ی استادم، دکتر هیتس در کتاب پادشاهی عیلام است. وقتی در مقدمه ی کتاب زن...

شروع شغل صددرصد دل‌خواه در پاییز
شوروم 39

شروع شغل صددرصد دل‌خواه در پاییز

نغمه پروان

یک هفته است می خواهم کامو را بردارم بروم یَرفلا تمرین رانندگی؛ پایم پیش نمی رود. کامو یک ولووی سرمه ای قدیمی است؛ تنها ماشین...

گفتی اسمش سلیمان است؟
شوروم 39

گفتی اسمش سلیمان است؟

زهرا زردکوهی

دستم را چند ثانیه روی دکمه ی پاور گوشی نگه می دارم. بالاخره روشن می شود. صفحه ی گوشی را پایین می کشم و به...

سه عدد نارنگی
شوروم 38

سه عدد نارنگی

درسا احیا

ناهارمان را خورده ایم و من مثل همیشه می خواهم به سرعت از جا بلند شوم و میز را جمع کنم. جمعه است، سریال جدیدی...

باشد که شایسته‌ی رنج‌هایم باشم
شوروم 38

باشد که شایسته‌ی رنج‌هایم باشم

آرام روانشاد

اواخر فروردین سال ۹۷ بود که با پسرم، آرمان و مادرم تصمیم گرفتیم عصرها برویم پارک و والیبال بازی کنیم. برای کل آن بهار و...

در میانه‌ی سکوت
شوروم 37

در میانه‌ی سکوت

الهام خطایی

اینکه دنیا را در دانه ی شنی یا بهشت را در گُلی خودرو بیابی بی کرانگی کف دستت باشد و ابدیت در ساعتی ویلیام بلیک...

icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد

ما را دنبال کنید
linkedintwittertelegraminstagram
پادکست شوروم
youtubespotifyapplecastbox
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد