icon
icon
تابلوى «هفت‌سین»، اثر حسین شیخ
تابلوى «هفت‌سین»، اثر حسین شیخ
پرسه‌ها و پرسش‌ها
نوروز رخداد است
نگاهی به نوروز در داستان‌های فارسی
نویسنده
نفیسه مرادی
22 اسفند 1403
تابلوى «هفت‌سین»، اثر حسین شیخ
تابلوى «هفت‌سین»، اثر حسین شیخ
پرسه‌ها و پرسش‌ها
نوروز رخداد است
نگاهی به نوروز در داستان‌های فارسی
نویسنده
نفیسه مرادی
22 اسفند 1403

مواجهه با نوروز و عناصر و آیین‌های مربوط به آن در داستان معاصر ایران بازتاب‌های متفاوتی داشته است. حال‌وهوای نوروز و بهار در داستان‌ها و رمان‌های مختلفی دست‌مایه‌ی نویسندگان قرن اخیر بوده است؛ از رمان مجمع دیوانگان عبدالحسین صنعتی‌زاده و دختر رعیت م. ا. به‌آذین گرفته تا داستان‌های کوتاه «نوروز و عیدی خاله خداداد»1 و «کباب غاز» نوشته‌ی محمدعلی جمالزاده، از داستان کوتاه «دید و بازدید» نوشته‌ی جلال آل‌‌احمد تا داستان «عید ایرانی‌ها»2 نوشته‌ی سیمین دانشور، از داستان «بَی» از مجموعه‌داستان آبشوران علی‌اشرف درویشیان تا داستان «روزِ به در شده» نوشته‌ی جواد مجابی و «نوروز سال بیست» نوشته‌ی رضا جولایی و غیره، همه و همه در حال‌وهوای بهار و نوروز می‌گذرند، اما—بسته به اینکه هر داستان در کدام برهه از تاریخ این سرزمین رخ می‌دهد، مکان داستان کجاست، و مشکلات و آرزوهای شخصیت‌های داستان چیست و از چه چیزهایی رنج می‌برند—در هر داستان نوروز و آمدن بهار با چیزی پیوند می‌خورد، در داستانی با فقر، در داستانی دیگر با سیاست، در دیگری با ملی‌گرایی و ...

همه‌ی داستان‌ها و رمان‌هایی که از آنها نام برده شد و داستان‌های دیگری که نوروز در آنها حضور دارد، فارغ از اینکه روایتشان در چهارچوب چه گفتمانی می‌گنجد، یک ویژگی مشترک دارند و آن این است که در این داستان‌ها نوروز فقط یک بستر زمانی برای تعریف قصه نیست، بلکه یک اتفاق است، اتفاقی که روایت اصلی داستان حول آن می‌چرخد، رخدادی ا‌ست که مرکز ثقل داستان می‌شود و کنش‌های شخصیت‌های داستان حول آن شکل می‌گیرد. لحظه‌ای که نویسنده به مخاطب این آگاهی را می‌دهد که داستان در نوروز اتفاق می‌افتد گویی توقفی است در مسیر روایت؛ زمان لحظه‌ای می‌ایستد تا فَرَوَشی‌ها یا ارواح درگذشتگان از جهان مردگان بازگردند، بازماندگان خویش را ببینند و نوروز را کنار هم جشن بگیرند.

هر نویسنده‌ای از حضور نوروز در داستانش به گونه‌ای متفاوت از دیگری بهره برده است؛ ‌در داستان کوتاه «دید و بازدید» آل‌احمد، ضمن توصیف خوشی‌های عید و نیکوشمردن برخی آیین‌های مربوط به این روزها، از گفتگوهای شخصیت‌های داستان در محفل دیدوبازدید عید محملی می‌سازد برای نقد برخی رفتارهای اجتماعی ایرانیان و در مقام راوی نقش یک منتقد و مصلح اجتماعی را برای خود انتخاب می‌کند. در رمان دختر رعیت، که داستانش در رشت می‌گذرد، به‌آذین با پرداختن به نوروز و آیین‌های آن در خانه‌ی ارباب و در خانه‌ی رعیت نوروز را به طبقه‌ی اجتماعی افراد جامعه پیوند می‌زند و نشان می‌دهد که چگونه هرکس، بسته به خاستگاهش و موقعیتی که در آن قرار دارد و جایگاهی که در جامعه دارد، بازخوانی منحصربه‌فرد خودش را از نوروز و آیین‌های آن دارد و آن را به شیوه‌ای یگانه و مخصوص به خود روایت می‌کند.

در داستان «نوروز سال بیست» نوشته‌ی رضا جولایی، که پیش از انتشار در مجموعه‌‌داستان برکه‌های باد با نام «نوروز سال بیست، سی، چهل، پنجاه...» در نشریه‌ی بخارا منتشر شده بود، با یک دایره‌ی زمانی مواجه هستیم که با ورود زن و مردی به کافه در نوروز آغاز می‌شود و با همین تصویر هم به پایان می‌رسد تا شاید از سر ناامیدی ناشی از وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران آن روز بگوید که وضعیت نوروز هر سال همین است، همین‌قدر کسالت‌بار و اندوهناک، و هیچ‌چیز تغییر نخواهد کرد. با وجود این، راوی بی‌حوصله و سرخورده‌ی داستان، که تازه از زندان آزاد شده، نمی‌تواند حاجی‌فیروزهای وسط لاله‌زار و دایره‌زدن و رقص آنها را نادیده بگیرد و، در فضای خانه، زن، که همسرش تازه از زندان آزاد شده و بیکار است و خودش معلمی بوده که از مدرسه اخراج شده و بیمار است و شاید کمی بیش از یک سال زنده باشد، از مرد می‌خواهد تا چشم‌هایش را لحظه‌ای ببندد تا او را با سفره‌ی هفت‌سین قشنگی که در انتهای اتاق چیده غافلگیر کند، چراکه نوروز و نشانه‌های آن حتی در سخت‌ترین و غمبارترین شرایط نه‌تنها نادیده‌گرفتنی نیستند، بلکه یادآوری آنها گویی شرط لازمی است برای ادامه‌دادن.

در اساطیر ایرانی، هروقت که دیو زمستان به جهان هجوم می‌آورد، رَپیثوین، که سَرور گرمای نیمروز و سَرور ماه‌های تابستان است، در زیر زمین پناه می‌گیرد و آب‌های زیرزمینی را گرم نگاه می‌دارد تا گیاهان و درختان نمیرند. بازگشت هرساله‌ی رپیثوین در بهار نمودی از پیروزی نهایی خیر است. آمدن رپیثوین به زمین، که هم مصادف است با روز نو در سالی که در آن قرار داریم و هم نمادی از روز نو در زمان آرمانی آینده است، زمان شادی و نشانه‌ای از پیروزی نهایی و همیشگی آفرینش نیک است. امیدی که همراه با رپیثوین، ایزد گرمای ‌نیمروز، و با غلبه‌ی سرما بر زمین به زیر زمین رفته است تا نگهبان و نگهدارنده‌ی ریشه‌های گیاهان و درختان باشد به انتظار لحظه‌ی بازگشت نشسته است، و آن لحظه نوروز است. نوروز در داستان‌ها نیز لحظه‌ی بازگشت امید است، امید به غلبه‌ی نیکی—و این در داستان‌هایی که شخصیت‌های آنها به دلایل مختلف، خواه فقر و خواه وضعیت سیاسی، دچار کشمکش میان ناامیدی و امید هستند نمود بارزتری دارد. زمستان گاه غلبه‌ی اهریمن است و نوروز گاه شکست سرما و به‌عقب‌راندن اهریمن. برای همین باید به پیشواز بهار رفت، برای یاری‌رساندن به رپیثوین.

در رمان مجمع دیوانگان، نوشته‌ی عبدالحسین صنعتی‌زاده، دیوانگان، که در دنیای عاقلان جایی ندارند و همچون فَرَوَشی‌ها گویی ساکن دنیایی دیگرند، وقتی خبردار می‌شوند که سال نو آمده تصمیم می‌گیرند راهی پیدا کنند تا حتی شده به طور موقت عاقل شوند و بتوانند از دارالمجانین خارج شوند و نوروز را مانند دیگران و همراه آنها در آزادی و رهایی جشن بگیرند، چراکه نوروز در اساطیر ایرانی و در ناخودآگاه جمعی ایرانیان در پیوند با آزادی و رهایی است. نمود دیگر این پیوند را در رمان ساربان سرگردان نوشته‌ی سیمین دانشور می‌بینیم، آنجا که بیژن و سلیم تصمیم دارند هستی را از زندان فراری دهند و می‌خواهند نوروز این کار را بکنند و از این می‌گویند که «عید نوروز از قرار در سلول‌ها را باز می‌گذارند. یک دختر چریک پارسال یا پیرارسال، با چادری که مادرش برایش برده بود، قاتی ملاقاتی‌ها از زندان گریخته». و نوروز، که ازقضا مقررات زندان‌ها را هم تحت‌تأثیر قرار می‌دهد، نقطه‌ی عطف داستان می‌شود.


در حال بارگذاری...
تصویرسازى داستان «کباب غاز»

گاه نویسنده خود چنان شیفته‌ی آداب و آیین‌های نوروزی و اساطیر و افسانه‌های مربوط به آن است که در اثرش بستری فراهم می‌سازد تا به واسطه‌ی آن به توضیح مفصلی درباره‌ی نوروز بپردازد، کاری که سیمین دانشور در رمان جزیره‌ی سرگردانی انجام می‌دهد. او در بخشی از رمان صحنه‌ای طولانی را توصیف می‌کند که در آن چند ایرانی و چند خارجی حضور دارند، نزدیک عید است و سفره‌ی هفت‌سین را چیده‌اند، و به این مناسبت گفتگوی مفصلی بین مهمانان درباره‌ی اجزای سفره‌ی هفت‌سین صورت می‌گیرد، از جمله اینکه گندم و عدس سبزشده نماد چیست و سمنو را برای چه سر سفره می‌گذارند و در مورد بسیاری از جزئیات مربوط به نوروز و آیین‌های آن به بهانه‌ی شناساندن آنها به خارجی‌ها توضیح می‌دهد.

دانشور در اثر دیگری نیز به نوروز می‌پردازد، در داستان کوتاه «عید ایرانی‌ها» که اتفاقاً در آن داستان نیز با حضور خارجی‌ها مواجه هستیم. در «عید ایرانی‌ها» شخصیت اصلی حاجی‌فیروز است که داستان حول او شکل می‌گیرد. پسرهای یک خانواده‌ی آمریکایی ساکن ایران از حاجی‌فیروز خوششان می‌آید و تصمیم می‌گیرند به کمک مادرشان حاجی‌فیروز را برای عید نوروز نونوار بکنند. آنها مجذوب لباس قرمز، کلاه‌بوقی، صورت سیاه و صدای دایره‌زنگی و آواز حاجی‌فیروز می‌شوند. آنها برای پدر حاجی‌فیروز هم، که روی زمین می‌نشست و کفش واکس می‌زد، دکه‌ی کوچکی می‌سازند تا حاجی‌فیروز و پدرش مغازه داشته باشند. «عید ایرانی‌ها» روایت دوستی یک خانواده‌ی آمریکایی با حاجی‌فیروز است، رابطه‌ای که خارج از گفتمان تقابلی دو فرهنگ و ملیت متفاوت شکل می‌‌گیرد. و، هرچند داستان با مرگِ پدر حاجی‌فیروز به پایان می‌رسد، مخاطب آخرین چیزی که در داستان از زبان حاجی فیروز می‌شنود پیغامِ آمدنِ بهار است.

طول تاریخ جهان اساطیری، بنا بر سنت زرتشتی، دوازده‌هزار سال است که به چهار دوره‌ی سه‌هزارساله تقسیم می‌شود. نخستین دوره دوره‌ی آفرینش اصلی است. دومین سه‌هزاره بنا به خواست اورمزد سپری می‌شود. سومین سه‌هزاره دوران آمیختگی خواست خیر و شر است و در چهارمین دوره اهریمن شکست خواهد خورد. زمستان چهارمین دوره است که پایان آن و برآمدن نوروز پایان کار اهریمن است. در داستان‌هایی که در حال‌وهوای نوروز می‌گذرند نیز پیوند زمان با رخدادهای روایی به گونه‌ای است که هنگام نوروز پایان کار گروه دیوان و سرکرده‌ی آنها اهریمن است و این غلبه‌ی نیکی و شکست اهریمن در هر داستان به گونه‌ای نمود پیدا می‌کند: رهاشدن مرد زندانی از بند، عاقل‌شدن دیوانگان، دوستی و پیوند میان ایرانیان و خارجی‌ها، دور هم جمع‌شدن افراد یک خانواده که مدتی با هم قهر و دور از هم بوده‌اند و ... نویسندگان آثاری که به آنها پرداخته شد گاه در روایت داستانی خود به اسطوره‌پردازی (واردکردن شخصیت‌ها و موتیف‌های اساطیری کهن) پرداخته‌اند و گاه به اسطوره‌سازی (خلق فضاهای اسطوره‌ای جدید) روی آورده‌اند؛ در هر دو حالت بازخوانی اسطوره‌ای آثاری که حضور نوروز در آنها پررنگ است به‌نوعی بازخوانی اساطیر است، بازخوانی روایت اساطیری که غلبه‌ی نور و نیکی و بهار را بر تاریکی و اهریمن و زمستان نوید می‌دهد.


1.یکی از دوازده داستان مجموعه‌ی «قصه‌های کوتاه برای بچه‌های ریش‌دار»، اثر محمدعلی جمالزاده.—و.

2.عنوان داستانی در مجموعه‌‌داستان «شهری چون بهشت»، اثر سیمین دانشور.—و.

متن‌های دیگر
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد

ما را دنبال کنید
linkedintwittertelegraminstagram
پادکست شوروم
youtubespotifyapplecastbox
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد