icon
icon
Cover image
رایحه‌ی باغ در روح ایرانی
نویسنده
مهدی جواهریان
تاریخ
8 مرداد 1404
زمان مطالعه
11 دقیقه
رایحه‌ی باغ در روح ایرانی
نویسنده
مهدی جواهریان
تاریخ
8 مرداد 1404
زمان مطالعه
11 دقیقه

باغ پاسارگاد که سرنمون باغ‌های ایرانی به‌شمار می‌آید، گرچه امروزه بایر و بی‌بر است، اما رازی قدیمی از معماری روح ایرانی را در زیر آوار تاریخ محفوظ داشته است. مقبره‌ی کوروش بزرگ که تا همین صد سال پیش به‌غفلت مدفنِ بی‌بیِ قدیس‌نمایی به‌حساب می‌آمد و به آن توسل می‌شد و در دوره‌ی سلجوقیان سنگ‌های قصرش به تاراج رفت و از آن بناهای دیگری ساختند، حتی در زمانه‌ی صفویان بست‌های فلزی مقبره برداشته شد تا با آن گلوله‌ی جنگی بریزند. پس چگونه است که از زمان غزنویان این سنت معماری نزدیک به هشتصد سال در عرصه‌ی ساخت‌وساز ایرانیان به محاق می‌رود تا با ظهور تیموریان، در جلال و شکوهی دوباره، با حفظ همان ساختار ظاهر شود؟

اکتشافات دیوید استروناخ1 در محوطه‌ی پاسارگاد، در دهه‌ی هفتاد میلادی، پرتو جدیدی بر مطالعات باغ ایرانی تاباند. این باستان‌شناس انگلیسی در دشتی که به دور مقبره‌ی کوروش پهن است، چهارراهِ جوی‌های مستقیمی را یافت که در نسبت با دیوارهای کل مجموعه از نظمی خاص و منحصر تبعیت می‌کرد. استروناخ که شیفته‌ی فرهنگ ایرانی بود، نقشه‌ای از مجموعه‌ی سلطنتی برای ما به یادگار گذاشت تا رابطه‌ی بناها با بخش‌های چهارگانه‌ی باغ مشخص شود.

در تحقیقات او پرسش‌های گوناگونی مطرح شد از جمله اینکه: طرح و احداث چنین باغی در آغاز سلطنت‌ کوروش و به دستور او از کجا الهام گرفته شده ‌‌بود؟ گرچه در تحقیقات آرتور پوپ2، سررشته‌ی نقش باغ در فرش ایرانی به نقوش سفالینه‌های چهارهزار سال پیش از میلاد نسبت داده شده، اما دیگر باغ‌های جهان در پیش از پاسارگاد چگونه بودند و چه قرابتی با آن‌ها در میان‌ بود؟ به‌عنوان نمونه، آیا کوروش از هم‌جواری با بابلیان از صنعت باغ‌سازی آنان بهره‌ برده بود؟ زیگورات‌های درخت‌نشان بابلیان گرچه از عجایب باستان به‌شمار می‌رفت، اما نسبتی با فضاهای تخت و محصور باغ ایرانی نداشت، هرچند معروف است که بخت‌النصر این باغ‌ها را ساخت تا همسر ایرانی‎‌اش، آمیتیس، در هوای دلپذیر طبقات مرتفعش، لطافت سرزمین مادری را به یاد آورَد.

آیا آوازه‌ی باغ‌های فراعنه به گوش شاه ایران رسیده و از آن‌ها گرته برداشته بود؟ در قدیمی‌ترین نقشه‌ از باغ‌های مصری که در یک مقبره یافته شد با مجموعه‌ای از فضاهای گوناگون و هریک با کاربردی متفاوت در جوار همدیگر مواجهیم که در قیاسی ساده درمی‌یابیم قصرها از فضای باغ منفصل بوده، درصورتی‌که کوشک یکی از چهار اصل باغ ایرانی است.

در سوی دیگر جهان هم به نظر نمی‌رسد که باغ‌های چینی در طبع باغ‌سازی ایرانیان تأثیری گذاشته باشند. باغ‌های خاور دور از دست‌نخورده‌ترین باغ‌های جهان‌اند که در دل طبیعت به وجود می‌آیند. هنرمند چینی و ژاپنی با کمترینِ تغییرات طبیعت را برای آسایش خودش قدری مناسب‌تر می‌کند، بی‌آن‌که در جریان آن تغییری بیندازد. اما باغ ایرانی، بالعکس، ساخت‌وسازی است بر هیچ؛ آبادکردن است در برهوت؛ ساختن بهشت است در برزخ و بازتابی است از آسمان بر دوزخ.

یونانیان بیشترین تشابه را با معماری ایرانی دارند، اما در این میان تفاوتی کوچک و جزئی وجود دارد که منجر می‌شود این دو فرهنگ در موازات هم در طول تاریخ از یکدیگر فاصله گرفته و بسیار متمایز شوند. تشابهشان در ستایش هندسه است؛ در نظمی نوین که به دست آدمی بر طبیعت غالب می‌شود، و تفاوتشان در رابطه‌ی انسان برابر این طبیعت برساخته است. باغ یونانی گویی ادامه‌ای بر ساختمان اصلی و در خدمت خانه است که خانه بر تمامی آن مشرف است. درصورتی‌که در باغ ایرانی، کوشک خودنمایی چندانی ندارد و به‌آرامی از میان درختان سایه‌افکن، خود را ظاهر می‌کند. کوشک، این قصر کوچک ایرانی، بخشی از یک کل است، نه هسته و مرکز باغ. همین رویکرد یونانیان در زمان رومیان برجسته‌تر می‌شود و بالکن در معماری نقش مهم و محوری می‌گیرد. باغ رومی منزلگاهی است که منظره و دورنمایی را در دسترس ساکنانش می‌گذارد و انسان را در رفیع‌ترین جایگاه بر آن محیط قرار می‌دهد، چراکه بالکن و تراسِ مشرف به تمام باغ، همچون جایگاه یک فاتح است.

در دوره‌ی رنسانس، همین گرایش زیبایی‌شناسانه‌ی رومی‌ها در هر منطقه‌ی اروپا خصلت‌های جدیدی به خود گرفت و سبْک‌های متفاوتی به وجود آمد. فرانسوی‌ها نخستین ملتی بودند که در قرن شانزدهم دست به ساخت باغ‌هایی ‌زدند که یک بیانیه برای قدرت‌نمایی شاهان‌ در عرصه‌ی سیاست آن زمانه بود. باغ‌های کاخ ورسای گرچه نظمی هندسی را بازتاب می‌دهند، اما خلاف باغ‌های ایرانی که ساختاری تک‌محوری دارد با زوایای متعدد و بخش‌بندی‌های گوناگون و با مجسمه‌های مرمرینش به تکه جواهری می‌ماند که بر زمین مخراج‌کاری شده. در باغ فرانسوی، در هر سمتش دورنمایی به ما عرضه می‌شود و گویی هر نقطه که بایستید در بهترین جای ممکن ایستاده‌اید و با دورنمایی جدید مواجهید. این باغ‌ها چنان نظم پیشرفته‌ و فراگیری دارند که بر رشد و شکل درختان هم نظارت می‌شود، و باغبان فرانسوی با پرورش ردیف درختانی یکسان و یک‌شکل، با شاخه و برگ‌های اصلاح‌شده، گذرگاه‌های منحصربه‌فردی خلق می‌کند. این باغ‌ها نه‌فقط برای جشن و کامیابی و یا تفرج و نظربازی، که منزلی برای اَشراف فرانسوی و اِشراف بر اعمالشان بود. مشهور است لویی چهاردهم به این علت باغ‌ها و بناهای ورسای را گسترش داد تا اشراف‌زادگان در جوارش زندگی کنند و به‌سرعت از دسیسه‌هایشان آگاه شود.

انگلیسی‌ها در قرن هجدهم سبک دیگری را پیش گرفتند. آن‌ها باغ‌های طبیعی را در بهترین نقاط، از آن خود می‌کردند و با حفظ همان کلیت، در بخش‌هایی از آن، دست به ساخت‌وساز می‌زدند که نه‌تنها چشم‌اندازی بکر را برای ساکنانش فراهم کند که خودِ بنا هم در دل طبیعت منظره‌ای کامل به وجود ‌آورد. در این گونه‌ی باغ‌سازی، خلاف فرانسوی‌ها، با تغییرات بنیادین در هموارسازی و مزین‌سازی و ایجاد گذرگاه‌های هندسی مواجه نیستیم.

در حال بارگذاری...

زیبایی‌شناسی باغ‌های فرانسوی و انگلیسی چنان با فرهنگ هرکدام تنیده است که اگر ردپای این دو ملت را در مناطق استعماری‌شان دنبال کنیم، متوجه می‌شویم که به سبک باغ‌هایشان در آنجا دست به ساخت‌وساز زده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. به‌عنوان مثال در هندوستان، بناهای انگلیسی‌ که در گوشه‌وکنار تاریخ هندویی‌ـ‌اسلامی آن کشور ساخته ‌شد، بناهای کاربردی‌ای برای بهینه‌سازی فعالیت‌های استعماری بودند، بی‌آن‌که در محیط فرهنگی آن تأثیر بسزایی داشته باشد و یا تغییری در روند تاریخ آن ایجاد نماید. اما در مناطق تحت استعمار فرانسوی‌ها با ساخت‌وسازهای گسترده‌تری مواجهیم که شکل و شمایلی متفاوت به آن شهرها داده و آثار و بناهای پیش از خود را بازسازی کرده است.

در این مدت کوتاهی که مدخل باغ در مباحثات محققان ایرانی و غربی گشوده شده، دو نحله‌ی تحلیلی به وجود آمده که یکی بر ارزش‌های چهارتایی در باغ تأکید دارد و دیگری بر ارزش‌های سه‌تایی که به نظر می‌رسد مورد دوم با بنیاد‌های اسطوره‌ای ایرانیان هم‌خوان‌تر است.

ـ در روش گروه نخست، باغ ایرانی یک چهارگوشه است با چهار مشخصه: دیوار، درخت، جوی و خانه که هرکدام‌ به عنصری و نشانه‌ای اشارت دارد. آن‌ها همان‌طور که چهار عنصر طبیعت و چهار ماده‌ی حیات‌ هستند به چهار سوی جهان، و چهار طبقه‌ی اجتماعی در ایران باستان هم دلالت می‌کنند.

ـ اما گروه دوم، باغ را بازتابی از یک بینش می‌داند با ساختاری بر اساس آموزه‌ای که بنیادش در اساطیر ایرانی است. ازآن‌جایی‌که باغ ایرانی ساختاری تک‌محوری دارد، مدام ما را از یک نقطه، در راست‌ترین مسیر، به نقطه‌ای دیگر در باغ منتقل می‌کند. گویی حرکتی است که از ظلمات در بیرون باغ آغاز می‌شود و در دل باغ به‌سوی کوشک که مظهر روشنایی، هدایت و مقصد غایی در اندیشه‌ی مزدایی است پیش می‌رود. «راه در جهان یکی است، و آن راه راستی است.»

به گمان نگارنده، باغ ایرانی قدمت بسیاری دارد و کورش کبیر ابداع‌کننده‌ی این معماری نبوده، بلکه احیاکننده‌ی سنتی بر اساس باوری قدیمی در نزد ایرانیان بوده است و شاید فقط به آن حالتی رسمی بخشیده تا سرآغاز سلطنتی نوین در فلات ایران باشد. این گونه‌ی باغ‌سازی محصول جغرافیای خاص ایران بوده و ازآن‌جاکه باغی است متکی بر قنات‌ها، بی‌شک پدیده‌ای مختص به این ناحیه از جهان بوده و اگر باوجوداینکه چند صد سال در معماری ایرانی فراموش می‌شود، و دوباره بدون کمترین خللی از زیر خاک سرک می‌کشد، بدین خاطر است که نسیم باغ ایرانی همیشه در دیگر عرصه‌های هنر ایران می‌وزیده و به حیات خود ادامه داده است. در واقع ساختار و اندیشه‌ی باغ در فرش، طرح، نگارگری و ادبیات پارسی همیشه حاضر بوده است.

در زبان، چنان فرهنگ لغاتی به دور باغ تنیده که گویی بارِ تمام بهشت‌های جهان را تا امروز بر دوش کشیده است. واژه‌ی «پردیس» که ریشه در پهلوی دارد، به معنای زمین محصوری است که همگان به آن راه ندارند، مگر پاکان، و از همان ابتدا دلالت بر بهشت داشته است.

یونانیان نیز بهشت‌ را «پارادئیسوس» می‌نامیدند و رومی‌ها همین واژه را پاس داشتند و حتی امروزه واژه‌ی «پرادایس» با تلفظ‌های دیگرش را در سرتاسر اروپا به کار می‌برند. همچنین در کتب‌ مقدس، هم سرزمین موعود تورات به نام «پردیس» است و هم بهشتِ قرآن با چهار جوی شیر، عسل، شراب و آب، «فردوس» نامیده می‌شود.

واژه‌ی «باغ» هم مجادلات بسیاری را پی انداخته و دسته‌ای آن را عربی می‌دانند و دسته‌ی دیگر آن را ترکی، اما بسیاری باور دارند که کلمه‌ی باغ از پهلوی آمده و به معنای جداکردن و بخش‌کردن است و حتی دلالت بر مساوات و عدالت دارد. این ویژگی‌ها به شکل قابل‌توجهی با توصیف الهه‌ای پیشازرتشتی همانندی دارد و بیراه نیست که آن را برگرفته از نام خدایی مزدایی بدانیم که خود باب دیگری در بحث خواهد گشود که این‌جا مجالش نیست.

باغ ایرانی در سایه‌ی تفکر بزرگی به وجود آمده که فقط در خود باغ نمی‌گنجد. در ادبیات نه‌تنها بهترین پس‌زمینه برای داستان‌های حماسی و بهترین فرصت برای مباحثه و مشاعره و معاشقه، که والاترین تمثیل بوده و استعارات بسیاری را از محیط خودش به ادب فارسی بخشیده است. تمثیل گل‌وبلبل چکیده‌ای از تمام تفکر باغ در نزد ایرانیان بوده. گل مظهرِ خود باغ، همان یادگار بهشت، همان معشوق غایی است و بلبل انسانی است که هم سرمست عطر گل است و هم بی‌تاب برای وصلت با آن. این تمثیل ادبی در طول تاریخ ادبیات تفسیرهای بسیاری به خود دیده است و در زیر دستان شاعران، معانی گوناگونی از آن متبادر شده و چنان وسعتی گرفته که در نگارگری راه باز می‌کند و در زمان قاجاریان مکتبی می‌شود در نقاشی ایرانی.

حضور باغ در نگارگری ایرانی فقط یک پس‌زمینه‌ی صرف نیست، بلکه زیبایی‌شناسی خود را به آن تزریق می‌کند. گویی بهترین زاویه برای دیدن و بازنمایی باغ از بالا به آن است؛ دقیقاً از همان‌ جایی که منعکس شده. همه‌ی عناصری که در بازنماییِ باغ به چشم می‌آید در ارزشی واحد کنار هم قرار گرفته‌اند و چیزی به‌عنوان پرسپکتیو وجود ندارد. درحالی‌که دورنمای باغ غربی با مسیر درختان و منظره‌های فراخ، بر عمق دید تأکید دارد. ازاین‌روست که هم منظره‌گرایی در نقاشی اروپایی ظهور می‌کند و هم دانش مناظر و مرایا به وجود می‌آید تا بیشترین هماهنگی و واقع‌نمایی با دید آدمی را ایجاد کند.

از نگاهی دیگر، اگر از باب انفصال و اتصال به معماری باغ بنگریم، در باغ ایرانی مدام در حال جدا شدن هستیم؛ با دیوارها از بیرون جدا می‌شویم، با درختان همیشه‌سبز و سایه‌افکنش از آسمان و خط افق محروم می‌شویم، حتی خود قصر خودنمایی چندانی ندارد و آب و سایه و گردش هوای خوشش آدمی را به درنگ‌کردن و نشستن وا می‌دارد، و او را به اتصال با خویشتن خویش دعوت می‌کند. به‌خاطر همین، نظر در باغ ایرانی یک نگاه درون‌گرایانه است؛ یک نگاه ذهنی یا سوبژکتیو، با بیانی تمثیلی و استعاره‌ای. درحالی‌که در شکل غربی‌اش با نقطه‌نظری برون‌گرایانه مواجهیم، یک نگاه عینیت‌گرا و ابژکتیو که زمینه‌ساز سبک‌های هنری طبیعت‌گرایانه و واقعیت‌مدار در هنر غربی می‌شود. در این قیاس، همان تمثیل مشهور ادبی تداعی می‌شود که چینی‌ها نیمه‌ی طاق قصر پادشاه را به بهترین نقش‌ها آراستند و رومی‌های رقیب در پشت پرده، سوی دیگر طاق را چنان صیقل دادند تا پس از پرده‌گشایی، تصویری درخشان‌تر از نقش چینی‌ها را بازتاب دهد.

به قول استاد شفیعی کدکنی که بارها از مراکز و شبکه‌های فرهنگی در ایران‌زمین یاد کرده‌اند، می‌توان این‌طور انگاشت که باغ «یک شبکه یا مرکز جاذبه است که می‌تواند تا بی‌نهایت گسترش یابد و هر مجذوب (قابل‌جذبی) را از مراکز دیگر به‌سوی خودش جذب کند و یا مجذوب‌شده‌های خود را از دست دهد و عملاً به شبکه‌ها و مراکز دیگر بسپارد.»، اما باغ ایرانی به‌جز چنین خصلت بخشنده‌ای که با مراکز دیگر دارد، به‌عنوان یک هسته و میدانی است که ریشه در همه‌ی ابعاد فرهنگی دوانده و تأثیرش در فرش ایرانی از همه بارزتر است.

«طرح باغ» سایه به همه‌ی دیگر طرح‌ها انداخته و در هر خانه‌ی ایرانی یکی با چنین نقشی یافت می‌شود. در قدیمی‌ترین فرش بازمانده‌ی تاریخ هم که از زمانه‌ی هخامنشیان به دست ما رسیده، به شکل اعجاب‌انگیزی با همان بخش‌بندی‌های چهارتایی و قابی محصور مواجهیم که نظم باغ ایرانی را تداعی می‌کند. فرش ایرانی همچون قالی سلیمان است که می‌توانیم سوار بر آن در سفری رؤیایی به بهشت موعود برویم و یا به یادش در هر لحظه آماده و کوشا باشیم و مکان خانه را مقدس بینگاریم.

در پایان به خاطره‌ای کوتاه بسنده می‌کنم که برای خودم طنینی از حضور زنده و پویای اندیشه‌ی باغ در زندگی هر ایرانی دارد:

برای دوستی فرنگی که در تهران مهمانم بود از نقش باغ در قالی زیر پایش می‌گفتم، و چکیده‌ای را از هرآن‌چه در این‌جا ذکر شده، که چطور دیوارِ باغ دورتادور فرش را قاب گرفته است و چطور دو نهر آب در میانه‌ی قالی حوضچه‌ای ساخته‌اند و چهار سوی آن را به نقوش طبیعی آراسته‌اند. دوستم پرسید: «پس کجاست این کوشک که مهم‌ترین رکن در نظام باغ به‌شمار می‌رود؟»

بی‌آن‌که تابه‌حال به این نکته فکر کرده‌ باشم، بی‌درنگ پاسخ دادم: «فرش هم‌اکنون در داخل کوشک پهن است.»

1.David Stronach؛ تاریخ‌شناس ایران و عراق.

2.Arthur Upham Pope؛ مورخ و محقق آمریکایی آثار ایرانی.

متن‌های دیگر
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد

ما را دنبال کنید
linkedintwittertelegraminstagram
پادکست شوروم
youtubespotifyapplecastbox
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد