

چگونه تلاقی دندانپزشکیِ فرانسوی و نقاشیِ پرترهی پاریسی در دههی ۱۷۸۰ لبخندِ مدرن دنداننمای ما را اختراع کرد
لبخند1 از دور قابلتشخیصترین حالت چهره در تعاملات انسانی است. همچنین ایجاد آن آسانتر از بیشتر حالتهای دیگر است. سایر حالتهای چهره که بیانگر احساس هستند—مانند ترس، خشم یا پریشانی—تا چهار عضله احتیاج دارند. لبخند برای پدید آمدن فقط به یک عضله نیاز دارد، عضلهی گونهای بزرگ در گوشهی دهان (اگرچه برای لبخند صادقانه و شاد انقباض همزمان عضلهی حلقوی پلک الزامی است.) علاوه بر سادگی ایجاد و تشخیص، لبخند بسیار چندمنظوره است و ممکن است بیانگر لذت حسی و شادمانی، نشاط و سرگرمی، رضایت، خرسندی، محبت، اغوا، آسودگی، استرس، برافروختگی، ناراحتی، خشم، شرم، پرخاشگری، ترس و تحقیر باشد. لب تر کنید، لبخند انجامش میدهد.
لبخند برای انسانها آسان است. عضلات چهرهای مورد نیاز برای لبخند در واقع در رحم وجود دارند، آمادهی بهکارگیری زودهنگام برای والدین مضطرب. شاید هم، لبخند قدمتی بیش از گونهی انسانی داشته باشد. بسیاری از میمونهای انساننمای2 بزرگ به ایجاد آن شناخته شدهاند، که نشان میدهد لبخند، مدتها پیش از پیدایش هومو ساپینس، نخستین بار بر چهرهی نیای مشترکی نقش بسته است. این چارلز داروین بود که در اثر کلاسیک خود بیان احساسات در انسان و حیوانات ( ۱۸۷۲) نخستین اثبات علمی از لبخند بوزینهای بزرگ را ثبت کرد. او همچنین نشان داد که لبخند میمونهای انساننمای بزرگ تا حدودی از چندمنظورگی این حرکت در میان انسانها برخوردار است: این میتواند بیانگر لذت (بهویژه هنگام قلقلک) و همچنین دفاع از خودِ پرخاشگرانه باشد.
لبخند همواره با ما بوده، و به نظر میرسد همیشه یکسان بوده است. ظاهراً فقط یک گام دیگر کافی است تا ادعا کنیم لبخند هیچ پیشینهای ندارد. اما این ادعا کاملاً دور از حقیقت است. در واقع، لبخند گذشتهای جذاب، هرچند تا حد زیادی فراموششده دارد. برای دسترسی به آن، ابتدا باید عوامل فرهنگی کلیتری را در نظر بگیریم. حضور همیشگی و چندمنظورگی لبخند به این معناست که، مثلاً، در موقعیتهای اجتماعی دیدن لبخند کسی کافی نیست. باید دانست که لبخند چه مقصودی دارد. این حالت (چهره) نیاز به حلکردن، کشف کردن و رمزگشایی دارد. از این نظر، لبخند شبیه چشمک است. همانطور که انسانشناس کلیفورد گیرتز3 در سال ۱۹۷۳ اشاره کرد، چشمک از نظر فیزیولوژیکی با پریدن غیرارادی پلک که ما آن را پلکزدن4 مینامیم یکسان است. برای اینکه چشمکی چشمک فرض شود به جای پلک زدن نیاز است چشمکزننده و مخاطبِ چشمک کدهای فرهنگی موجود را بشناسند. و اینها، البته، میتواند بهوضوح متفاوت باشند.
در غرب، ما تمایل داریم تا به تغییرپذیری کُدها از حیث فضا و تنوع اذعان کنیم: این برداشت رایج وجود دارد که فرهنگ لبخندِ غربی با آنچه، مثلاً، در جوامع ژاپنی و چینی دیده میشود تفاوت دارد. بااینهمه، لبخند از نظر زمانی و همچنین مکانی تمایز نشان میدهد. در «لبخند باستانی»، که در برخی مجسمههای یونان باستان دیده میشود، مثلاً، لبها به حالت لبخند شکل گرفتهاند. اما کلاسیکشناسان در این تردید دارند که آیا این واقعاً همان حالت چهرهای است که امروز میشناسیم یا نه. شاید این صرفاً برای مجسم کردن سلامت و رضایت کلی به کار رفته باشد. به بیان دیگر، لبخند وجود داشته، اما ما نمیدانیم چه معنایی داشته است.
رومیهای باستان شکل دیگری را به نمایش گذاشتند. اگر مفهوم ظاهری واژگانشان را در نظر بگیریم، میان «لبخند» و «خنده»5 تمایزی قائل نبودند و به یک فعل لاتین واحد —ridere— برای هر دو قانع بودند. تنها در اواخر دورهی امپراتوری روم بود که شکل مصغری از آن — subridere — وارد زبان شد. این همراه بود با اسم مشتقشدهی sub-risus (بعدها، — ‘a sub-laugh’ (surriusخندهی ضعیف یا خندهی یواش— که با تمسخر همراه بود. این واژه جایگاه کماهمیتتر و شکل مصغر خود را حفظ کرد، و هنگام ورودش به زبانهای رومی در قرون وسطای میانی از خنده متمایز شد. حدود سال ۱۳۰۰، مثلاً، فرانسه شامل واژگانی برای خندیدن (rire)و خنده le rire) یا (le ris، و لبخند sourire) از (sous-rire بود.
تقریباً همان زمان و با شیوهای مشابه زبان ایتالیایی ridere و sorridere را پذیرفت، زبان اسپانیایی reir و sonreir، پرتغالی rir و sorrir، و پروانسی rire و sobsrire . واژهای خاص برای «لبخند» در زبانهای سلتیک و اسلاوی نیز در آن دوران پدید آمد، اما با استفاده از واژهی غیرلاتینی: دانمارکیها smile را گرفتند و سوئدیها smila. سرانجام زبان انگلیسی واژهی «smile» را از منبع آلمانی رسمی یا اسکاندیناویایی وام گرفت. بهوضوح، این تقریباً همان زمانی بود که لبخند به سنت هنری غربی در قالب «فرشتهی خندان»6 معروف وارد شد، خلقشده بین سالهای ۱۲۳۶ تا ۱۲۴۶، که نمای غربی کلیسای جامع رِنس در شمالشرقی فرانسه را تزیین میکند. مورخان این حالت جذاب و بسیار مدرننما را نشانگر پیدایش ارزشهای جدید تمدنی در فرهنگ غربی تلقی کردهاند.
بیشک نمونههایی از دهانهای باز و دندانها وجود دارد، اما همواره با مفاهیمی منفی همراهاند.
لبخند، به شکلی که آن را میشناسیم، اینگونه از قرن سیزدهم به بعد در دنیای غرب رواج یافت. آثار ادبی نشان میدهد که، در سدههای بعد، این لبخند طیف وسیعی از احساساتی را برمیانگیخت که ما در فرهنگ خود به آن نسبت میدهیم. پترارک «درخشندگی لبخند فرشتهگون» معشوقهاش را در رؤیا میدید، و در حالی که این نوع لطافت غنایی را در غزلهای ویلیام شکسپیر نیز میتوان یافت، شاعر میدانست که «میتوان لبخند زد و لبخند زد و شرور بود». نقاشی رنسانس نیز لبخند را پذیرفت و اتخاذ کرد. با این حال، معنای آن همیشه کاملاً روشن نبود: گواه آن لبخند افسانهای و در عین حال به طرزی آزاردهندهی دوپهلو که بر لبهای مونالیزای لئوناردو داوینچی (۱۵۰۳–۱۷) نقش بسته است.
با اینکه لبخند در فرهنگ غربی زنده و حاضر بود، اما هنوز لبخند امروزی ما نبود. از یک جنبهی بسیار مهم در هنر غرب تفاوت داشت: دهان لبخندزننده تقریباً همیشه بسته بود. دندانها بهندرت در چهرههای نقاشیشده نمایان میشدند. میتوان در موزهها و گالریهای سراسر جهان طراحیها، نقاشیها و مجسمههای پیش از سده نوزدهم را بررسی کرد، بیآنکه حتی یک نمونه از لبخند دنداننما، به شکلی که در دوران ما متداول است، یافت. بیشک نمونههایی از دهانهای باز و دندانها وجود دارد، اما همواره با بار معنایی منفی همراهاند.
وسوسهانگیز است که این وضعیت را به بهداشت ضعیف دهان نسبت دهیم. اما، در واقع، بقایای اسکلتی بهدستآمده از قبرستانهای اواخر قرون وسطی نشان میدهد که دندانها آن زمان کمتر دچار پوسیدگی بودند، نسبت به آنچه از قرن هجدهم به بعد با ورود گستردهی شکر به رژیم غذایی غربی شدند. به نظر میرسید، دلیل وقار لب فروبسته در لبخند دورهای که با فرشتهی خندان ریس آغاز شد مدیون ارزشهای فرهنگی باشد تا نقصان زیستی.
سه عامل در کمرنگ کردن بازنمایی این حالت نقش داشتند. نخست، دهان باز پیوند نزدیکی با طبقات فرودست داشت. باز کردن دهان و همواره نمایان ساختن وحشتهای درونی امری بود که تنها طبقات پست مرتکب آن میشدند. این سنت هنری بازتابی از هنجارهای اجتماعی مرسوم در جامعهی فرهیخته و اشرافی بود که در اوایل سدهی شانزدهم با دو نوشتار تأثیرگذار بیان شد: کتاب درباری اثر دولتمرد منتووا بالدارساره کاستلیونه (۱۵۲۸) و آداب کودکان اثر انسانگرای هلندی اِراسموس (۱۵۳۰). هر دو بهشدت باز کردن دهان جز برای رفع نیازهای زیستی اساسی را نهی میکردند: انجام آن به هر شکل دیگر به شخص برچسب میزد. پیام این بود، اگر مجبورید بخندید، بیصدا باشد و دهانتان را به شکلی شایسته، زیبنده و مؤدبانه بسته نگه دارید. «کاوالیر خندان»7 فرانس هالس (۱۶۲۴)، مثلاً، لبخند بزرگی دارد، همانطور که از عنوانش برمیآید: اما لبهایش مهر و موم شده است. اگر اینچنین نبود، این کار به منزلهی انکار جایگاهش بهعنوان یک نجیبزاده میبود.
این دو متن تأثیرگذار در سدههای بعد بارها ویرایش و به زبانهای متعدد ترجمه شدند. [رسالهی] اِراسموس نخستینبار در زبان انگلیسی در ۱۵۳۲ و [کتاب]کاستلیونه در ۱۵۶۱ (احتمالاً همان نسخهای که شکسپیر میشناخت) منتشر شد. اگرچه این متون، بهترتیب، خطاب به درباریان و کودکان نوشته شده بودند، مخاطبان بسیار گستردهتری یافتند، بهویژه از طریق ژانر رنسانسی کتابهای کردار که ادعا میکرد به خوانندگان نشان میدهد افراد مؤدب در تمامی جنبههای زندگی خود چگونه رفتار میکنند. این متون بخشی از آنچه نوربرت الیاس، جامعهشناس آلمانی، در ۱۹۳۹ «فرایند متمدنشدن» نامید بودند؛ نوعی انقلاب رفتاری که یکی از ویژگیهای اصلی آن کنترل دهانههای بدن بود، بهویژه در فضاهای عمومی. مثلاً هنگام خوردن باید دهان بسته بماند، تف انداختن تابو بود، نباید در بینیشان دست کنند، گوشها را نباید در انظار عمومی دستکاری کرد و چشمها نباید زل بزنند. و رها کردن باد شکم نیز ممنوع بود.
بیشک، در زندگی واقعی، اینها قوانینی بودند برای شکسته شدن، اما شکستنشان نشانهی شخصیت پایین فرد بود یا از دست دادن عقل را نشان میداد. و—این دومین عامل مؤثر بود، هم در هنر و هم در زندگی—دهان آویزانِ بازمانده شیوهای پذیرفتهشده برای به تصویر کشیدن دیوانگان بود، اما این فراتر از آن رفت، و بازنمایی افراد را در برمیگرفت که قوهی عقلانیشان به سبب امیال یا گرایشهای پست مسکوت مانده بود. به این دلیل برخی از پرترههای معدودی که لبخندی با دندانهای سفید را نشان میداد کودکاناند. دختر «میگوفروش»، اثر ویلیام هوگارت ( حدود ۱۷۴۰-۴۵)، نمونهی خوبی است؛ به تعبیری، هنوز به سن عقلانیت نرسیده و نیاموخته چگونه مؤدب باشد. (یا شاید او از طبقات فرودست بود و هرگز عاقلتر نمیشد.)
وقتی روح آرام و آسوده بود، چهره نیز کاملاً در آرامش بود
عامل سوم که نبود تصویرهای مثبت از دهانهای باز را در هنر غربی توضیح میدهد به آنچه «نقاشی تاریخی» نامیده میشد مربوط است که صحنههایی از تاریخ باستانی یا کتب مقدس را به تصویر میکشند. افراد در چنین صحنههایی اغلب درگیر احساساتی شدید نظیر وحشت، ترس، ناامیدی، خشم یا وجد (چه روحانی چه جسمانی) نشان داده میشوند. در قرن هفدهم مهمترین نقاش لوئی چهاردهم، شارل لو بران، تلاش کرد تا قواعد مربوط به بازنمایی هیجان در نقاشی تاریخی را مدون سازد. او از هنجارهای ضمنیای کمک میگرفت که در آثار هنری غرب که به دوران باستان بازمیگشت شناسایی کرده بود، اما همچنین در پی تأیید ایدههایش در فیزیولوژی پیشرو از رنه دکارتِ فیلسوف بود.
دکارت استدلال میکرد که غدهی صنوبری «جایگاه روح» است که درون سر، بین دو چشم و پشت پل بینی قرار گرفته است. این غده جایی بود که اندیشه و احساس در آن شکل میگرفتند، و دکارت استدلال میکرد که بر جریان سرزندگی به عضلات اثر میگذارد—از جمله، بهویژه، عضلات صورت. این موضوع برای لو بران این را به دنبال داشت که، وقتی روح آرام و آسوده است، صورت کاملاً در آرامش قرار دارد. برعکس، زمانی که روح آشفته است، این خودش را در صورت نشان میدهد—بهویژه اطراف ابروها—بخشهایی از صورت که در نزدیکترین جا به غدهی صنوبری قرار گرفتهاند. هرچه احساس شدیدتر باشد، عضلات بخش بالایی صورت بیشتر درهم میروند—و بخش پایینی صورت نیز به همان نسبت بیشتر تحت تأثیر قرار میگیرد. احساسات بسیار شدیدی نیاز است تا دهان کامل باز شود.
نظریات لو بران از اواخر قرن هفدهم به طور گسترده در سراسر اروپا رواج یافت. با اینکه دیدگاه دکارتی دربارهی روح بعدها رد شد، طراحیهای چهرهای که لو بران بر اساس آن نظریه توضیحشان داده بود بسیار محبوب باقی ماند. در واقع، در سراسر قرن هجدهم و تا میانههای قرن نوزدهم، کپی کردن مجموعهحالات چهره او به شیوهای استاندارد برای هنرمندان آماتور بدل شد تا بیاموزند چگونه چهره را طراحی و نقاشی کنند. این حالات چهره همچنین در گونههای دیگر نقاشی نیز ظاهر شدند. نقاشیهای ژانر هلندی افرادی مست را نشان میدادند که در مهمانخانهها و میخانهها ولو شدهاند و با صدایی بلند میخندند یا درگیر نزاعی خشونتآمیزند. دندانها همچنین در برخی خودنگارههای هنرمندانی که خود را به شیوهای طعنهآمیز به تصویر میکشیدند ظاهر میشدند—سنتی که به رامبرانت و پس از او بازمیگردد. اما پرترهی متداول همچنان وفادار به سنت درباری لبهای بستهی کاستیلیونی، مونالیزا و «کاوالیر خندان» باقی ماند.
تا اینکه، به عبارت دقیقتر، در سال ۱۷۸۷. چراکه در آن سال بود که در پاریس الیزابت لوئیز ویژه لُبرون (که از طریق ازدواج با نقاش دربار لوئی چهاردهم نسبت داشت) خودنگارهای را در نمایشگاه سالانهی لوور به نمایش گذاشت (که همچنان در همانجا نگهداری میشود). در حالی که دخترش روی زانوهایش نشسته، مهربان به بیننده نگاه میکند و با لبخند جذاب برازندهای دندانهای سفید خود را نمایان میسازد.
جهان هنر دچار شوک شد. یکی از منتقدان نوشت: «عنصری که هنرمندان، افراد خوشذوق و مجموعهداران همگی آن را ناپسند میشمارند و برای آن هیچ سابقهای از دوران باستان تاکنون وجود ندارد این است که او هنگام خندیدن دندانهایش را نشان میدهد...» در پاریسِ اواخر قرن هجدهم، پدیدهای نو ظهور خود را در فرهنگ غربی اعلام کرد، که تمام هنجارها و قراردادهای هنر غربی را زیر پا گذاشت. لبخند مدرن متولد شد.
ممکن است مادام ویژه لُبرون در آستانهی انقلاب سیاسیِ مشهور سال ۱۷۸۹ چیزی شبیه به انقلابی هنری را آغاز کرده باشد. اما شواهدی وجود دارد که لبخند ترسیمشدهی او بازتابِ تغییراتی بوده که پیش از آن بهطور کلی در جامعهی فرانسه در حال وقوع بوده. به نظر میرسد که مردم بیشتر لبخند میزدند و نگاه مثبت تازهای به این حالت پیدا کرده بودند. پاریس در خط مقدم این تحول قرار داشت. پایتخت فرانسه خود را بهعنوان نوعی اینفلوئنسر، پیش از اختراع این واژه، تثبیت کرده بود، که در زمینهی رفتارها و کالاهای مد روز برای بقیهی اروپا الگو میشد. آن نوع وقار خشک، سنتی بودن و بیحرکتی صورت، که در دربار سلطنتی ورسای ارزشمند تلقی میشد، جذابیت خود را در برابر فرهنگ مادرشهریِ زندهتر و پرتحرکتر که در پاریس در حال ظهور بود از دست داد. در نمایشگاهها، کافهها، تئاترها، فروشگاهها و غیره رفتار خودمانیتر و غیررسمی هنجار شده بود.
علاوه بر این، لبخند با دندانهای سفید، به واسطهی تَبِ حسپذیری که در میانهی قرن سراسر اروپا را فراگرفت وجه تازهای یافت، و از طریق رمانهای پرفروش ساموئل ریچاردسون (پاملا، کلاریسا) و ژانژاک روسو (ژولی یا هِلوئیز نو، امیل) حمایت شد. خوانندگان امروزی این رمانها معمولاً از حجم زیاد گریه و زاریای که در آنها جریان دارد شگفتزده میشوند، چراکه فضیلت شخصیتهای اصلی تحت فشار ظالمانه قرار میگیرد. اما این شخصیتها پیروز میشوند، جالب آنکه، با لبخند شکوهمندی بر لب.
این موضوعی مهم بود، چراکه این رمانها و آثار مشابه در خوانندگان میلی را ایجاد کرده بود تا رفتارهای خودشان را از شخصیتهای داستانی تقلید کنند. این روند شبیه تأثیری است که ستارگان هالیوود یا اینفلوئنسرهای شبکههای اجتماعی در دوران معاصر دارند. لبخندِ بافضیلت و متعالی، که دندانهای سفید و سالم را در این رمانها به نمایش میگذاشت، به الگویی برای قشر فرهیختهی پاریسی در دنیای واقعی تبدیل شد. نهتنها قابلقبول بلکه حتی مطلوب بود که فرد احساسات طبیعی خود را در میان همردیفاتش آشکار کند. مسافران انگلیسی شگفتزده بیان میکردند که پاریسیها چقدر زیاد در برخوردهای روزمره لبخند ردوبدل میکنند. این شهر به پایتخت جهانی لبخند تبدیل شده بود.
اگر تب حسپذیری در خوانندگان رمانها میل به لبخند زدن به شیوهی مدرن را ایجاد کرد، پاریسیها به قدری خوششانس بودند که کمک فنی در دسترس داشتند. پایتخت فرانسه به مرکزی شناختهشده برای بهداشت دندان تبدیل شده بود. در سراسر اروپا و حتی فراتر از آن پیش از اوایل قرن هجدهم، مراقبت از دهان ترکیب ناشیانهای بود از خلالدندانکشیهای اساسی، مسکنهای افیونی، و کشیدن بیحساب دندان. حال، نوع تازهای از متخصص مراقبت از دهان در پاریس ظاهر شد که جای دندانکِشهای بازار مکارهی گذشته را گرفته بود: دندانپزشک.
در دوران حکومت وحشت، لبخندها به دلایل سیاسی مجبور بودند در خفا بمانند.
این اصطلاح در پاریس دههی ۱۷۲۰ ابداع شد و در نیمهی قرن وارد زبان انگلیسی شد. به متخصصی اشاره داشت که آموزشهای جراحی و آناتومیک دیده و از ابزارآلات ماهرانه برای مراقبتهای دندانی استفاده میکرد. دندانپزشکان جدید میتوانستند دندانها را تمیز کنند، سفید کنند، ردیف کنند، پر کنند، جایگزین سازند و حتی پیوند بزنند تا دهانی پدید آورند که پاکیزهتر، سالمتر و—هنگام لبخند—جذاب باشد. نجیبزادههای اروپاییای که گشت اروپاییشان8 را به عهده داشتند به پاریس سر میزدند تا دندانهای خود را درست کنند. روزنامههای پاریسی مملو از تبلیغاتی بودند که لوازم آرایش دهان و ابزارهایی از هر نوع را به رخ میکشیدند. در کنار خلالدندانها، پاککنندههای زبان، خوشبوکنندههای نفس، سفیدکنندههای دندان و رژلبها، مسواک نیز یافت میشد — پیامآور مدرنیتهای خندان که درست در همین زمان اختراع شده بود. بینقصی اختراع دندانهای مصنوعیِ چینی در اواخر دههی ۱۷۸۰ توسط تاجر پاریسی، نیکولا دوبوئا دو شِمان، حاکی از پدیدآمدنِ صنعتی نو و درحال رشد در زمینهی دندانهای مصنوعی بود. این بدان معنا بود که میشد لبخندِ جدیدِ دندانهای سفید را بدون داشتن دندانی از خود در سر به نمایش گذاشت.
در این زمینه، میتوان اثر ویژه لُبرون را نوعی تبلیغ هنری برای دندانپزشکی پیشگیرانه و زیبایی پاریسی و مُد به شمار آورد. نمایش عمومی پرتره در نمایشگاه اثرگذاری گستردهای را تضمین کرد: بینندگان لبخند جدید را با خود به خانههایشان در سراسر جهان بردند. آیندهای درخشان مطمئن به نظر میرسید.
در واقع، پیروزی لبخندِ دهانبازِ پاریسی هم محدود به یک منطقه و هم زودگذر بود. باید بیش از یک قرن صبر میکرد تا سلطهاش را در جهان تثبیت کند. حتی—و شاید بهویژه—در پاریس، اثرِ لبخندِ ویژه لُبرون دو سال بعد با انقلاب فرانسه و گسترشِ فرهنگ سیاسیای که این نوع لبخند را مسئلهدار میدانست مختل شد. حتی پیش از انقلاب تب حسپذیری با سلیقهی نئوکلاسیک به چالش کشیده شد. مثلاً نقاشیهای حماسیِ ژاک-لوئی داوید همه دربارهی آروارههای برجسته، خشکیِ صورت، خم به ابرو نیاوردن و ژستهای بدنی شبهاپرایی بودند. این سبک بازنمایی پس از ۱۷۸۹ غالب شد. در حقیقت، در دوران حکومت وحشت (۱۷۹۳–۹۴) لبخندها به دلایل سیاسی مجبور بودند در خفا بمانند. برای انقلابیون پرشور، لبخند زدن به نظر بازگشت به زندگیِ شیرینی بود که بهطور شرمآوری اشرافِ لوس تحت رژیمِ قدیم از آن لذت میبردند. وطنپرستیِ اصیل وقتی برای حالتی که گویی شدّتِ جدیت جمهوریخواهان را مسخره میکرد نداشت.
علاوه بر این، دهانِ باز که مردم روزافزون آن را با انقلابیونِ فرانسوی مرتبط میساختند دارای تداعیهایی گوتیک، نفرتبار و ملودرام بود. مثلاً، جراحتهای صورت قربانیان که جمعیتهای خشمگین باعث آنها بودند اغلب متوجهِ دهان میشد: مقام دولتی ژوزف-فرانسوا فولون دو دوی—کسی که در ۱۷۸۹ موظف بود مردم پاریس را مجبور کند اگر توان پرداخت بهای نان را نداشتند علف بخورند—کیفرش را دید، وقتی سر بریدهاش بر نوک نیزه در سطح شهر گردانده شد، با کاهِ چپاندهشده در دهانش. بر اساس یکی از تفاسیر نقاشی آزارندهاش، گویا انقلابیون را بهصورت خدای ساتورن که فرزندانش را میبلعد تصویر کرده است. کاریکاتوریستهای سیاسی انگلیسی این را با شدت بیشتری انجام دادند، طبقات عام پاریسی را بهصورت آدمخوارانی با بزاق جاری نشان دادند. حتی دندانهای مصنوعیِ چینی که دوبوئا دو شِمان به بشر ارزانی کرده بود موضوع تمسخر طعنهآمیز کاریکاتوریست انگلیسی توماس رولندسن شد. اینگونه تصاویر در مخیلهی اروپاییان ماندگار شد، و خاطرات زمانهای معصومانهتر را پس راند.
اگر در پاریس لبخندِ ویژه لُبرون جذابیت خود را از دست داده و به سطل زباله تاریخ سپرده شده بود، این امر تا حدی نیز مدیون بحران خدمات پزشکی بود. قانونگذاری انقلابی موقعیت مناسبی که دندانپزشکان در نظام پزشکی داشتند را حذف کرد و هیچ تمهیدی برای آموزش جراحی دندان در نظر گرفته نشد. یک قرن، دندانپزشکان فاقد جایگاه نهادی بودند و خیلی زودی خود را در موقعیتی یافتند که با دندانکِشهای قلابی قدیم برای جلب مشتری رقابت میکردند.
لبخند بیش از یک قرن بهعنوان نوعی ژست عمومی در غرب به خواب زمستانی فرو رفت. تنها در اوایل قرن بیستم بود که تحت تأثیر مجموعهای از عوامل دوباره ظهور کرد. دندانپزشکی بهتر بخش مهمی از داستان بود، و پیشگام جهانی نه پاریس بلکه ایالات متحده بود، که از اوایل قرن نوزدهم به بعد در زمرهی نخستین کشورهایی قرار گرفت که آموزش دندانپزشکی را حرفهای کردند. با این حال، همانند قرن هجدهم، پیروزی لبخند به همان اندازه که مدیون عرضهی تخصص و مهارت دندانپزشکی بود، مدیون روندهای فرهنگی نیز بود. شیوههای تبلیغاتی بسیار بصری، ساخت تصویر ستارگان هالیوود و عکاسی آنی نیز مؤثر بود. همانطور که هرکس با آلبومهای عکس خانوادگی متعلق به آن دوران میبیند، لبخندها اولین بار از دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ ظاهر میشوند—دقیقاً همان دورهای که افراد هنگام مواجهه با دوربین شروع به گفتن «چییز» کردند. نقاشی پرتره دمکراتیکشده—و لبخندیشده بود.
از آغاز قرن بیستویکم، عکاسی آیفون و رسانههای اجتماعی ابراز هویت اجتماعی فرد از طریق لبخند زدن را تأیید کرد. فناوریها نیز کمک کردند تا موانع رودرروی فرهنگهای جهانی لبخند که پیشتر کمتر منعکسکننده شیوههای غربی بودند از میان برود. بر اساس محاسبات، یکی از هر پنج مورد از بیش از ۵۰۰ میلیون پیام توئیتری که روزانه ارسال میشود حاوی یک ایموجی است. این زبانِ میانجی فرهنگ تودهای جهانیشدهی عصر الکترونیک است. پرمصرفترین ایموجی از میان بیش از ۳۰۰۰ ایموجی موجود «لبخند با اشک شوق» است، نسخه ارتقایافتهی شکلک لبخند اولیه.
در ۲۰۱۹، به روند طولانی لبخند مدرن (غربی)، با ظهور کووید نوزده، شوک شدیدی وارد شد. ناگهان، آن حالت پشت ماسک جراحی عقب نشست. درست است که افراد تیزبین در میان ما ممکن است متوجه شده باشند که لبخند اصیل و صادقانه باعث ایجاد چینوچروک قابلتشخیص در عضلات اطراف چشم میشود. اما همهی ما آنقدر تیزبین نیستیم. و اصلاً چه کسی صادقانه لبخند میزند؟ ایموجی این ضربه را ثبت کرد. اگرچه «لبخند با اشک شوق» جایگاه نخست را در استفادهی جهانی حفظ کرد، ایموجی دیگری بهطور چشمگیری اوج گرفت: چهره با ماسک جراحی. محبوبیت ایموجی چهرهی ماسکزده آنقدر زیاد شد که وقتی در نوامبر ۲۰۲۰ اپل افزودنیهای سالانهی خود به مجموعه را منتشر کرد عاقلانه به نظر رسید که ایموجی ماسک اصلاح شود؛ با افزودن رنگ به گونهها و چینوچروک معنادار دور چشم تا ظاهر لبخند زدن زیر ماسک را القا کند. به نظر میرسید لبخند در حال مقاومت بود. و در واقع به نظر نمیرسد که ارزش فرهنگی نمادین و جذابیت جهانی خود را از دست بدهد. وضعیت فروکشکردهی همهگیری در سراسر جهان به همهی مردم دلیلی برای لبخند زدن میدهد.
1.Smile
2.Ape
3.Clifford Geertz
4.Blink
5.Laugh
6.Smiling Angle: این مجسمهی معروف بین سالهای ۱۲۳۶و ۱۲۴۶ بر نمای غربی کلیسای جامع رنس تراشیده شد و بهعنوان یکی از نخستین نمودهای لبخند در هنر گوتیک غرب شناخته میشود.-م.
7.فرانس هالس، بهواسطه ضربقلمهای شاداب، پوشش فاخر و لبخند معمایی سوژه، یکی از درخشانترین پرترههای باروک بهشمار میرود. این عنوان را رسانههای ویکتوریایی پس از نمایش در لندن در دههٔ ۱۸۷۰ به آن نسبت دادند، در حالی که موضوع نه خندان، بلکه با لبخندی مرموز و خیرهکننده جلوهگر شده است .-م.
8.سفر آموزشی-فرهنگی جوانان اشراف اروپا، در قرون ۱۷ و ۱۸، معمولاً به فرانسه و ایتالیا، برای تکمیل تحصیلات، آشنایی با هنر و تمدن کلاسیک و ایجاد پیوندهای اجتماعی و دیپلماتیک.-م.