icon
icon
40
icon
28 آبان 1404
40
28 آبان 1404
موسیقی خیابانی، طرح از آرمین ابوالفتحی
shurum enlarge
موسیقی خیابانی، طرح از آرمین ابوالفتحی
موسیقی خیابانی، طرح از آرمین ابوالفتحی
shurum enlarge
موسیقی خیابانی، طرح از آرمین ابوالفتحی
40
icon
28 آبان 1404
40
28 آبان 1404

دو مواجهه با عشق هانکه

امیر رجب‌پور

فانی گیمز 1 آن قدر عصبانی ام کرده بود که فقط تماشای فیلم عشق 2 می توانست منصرفم کند تا پوست از کله ی هانکه نکَنم. اولین بار در یک روز تابستانی در بنیاد فارابی بود که عشق را دیدم. فیلم آرامی بود که طوفانی در خود پنهان داشت. یک...

دو مواجهه با عشق هانکه
شنیدن به‌مثابه‌ی بودن

مواجهه

شنیدن به‌مثابه‌ی بودن

صبح های زمستانی تهران بوی بخار چای می دهد؛ بویی که از میان هوای سرد خیابان انقلاب بالا می رود و با صدای ساز مردی که کنار ورودی مترو ایستاده، درمی آمیزد. من بارها از همان مسیر گذشته ام، با قدم هایی که انگار به ریتم صدای او تنظیم می...

زهرا(گندم) زمانی

۲۸ آبان

مواجهه

شنیدن به‌مثابه‌ی بودن

صبح های زمستانی تهران بوی بخار چای می دهد؛ بویی که از میان هوای سرد خیابان انقلاب بالا می رود و با صدای ساز مردی که کنار ورودی مترو ایستاده، درمی آمیزد. من بارها از همان مسیر گذشته ام، با قدم هایی که انگار به ریتم صدای او تنظیم می...

زهرا(گندم) زمانی

زندگی، مثل لذتِ خوردنِ یک کباب خیابانی

هادی میرزانژاد

خوراک بازی دشمنِ پلشت خواری است. این پیامی است که شبانه های خیابان ها و میدان های رشت بر آن دلالت دارند و نماد آن هم کباب خیابانی است که در اَفواه عامه به آن می گویند کبابِ کثیف . اما من بر آن نام کباب خیابانی گذاشته ام. هرچند...

زندگی، مثل لذتِ خوردنِ یک کباب خیابانی

سیمای زنی روی دیوار

الیوشا دیانی

مِری را بار اول در یک عکس خانوادگی دیدم؛ از همان عکس ها که همه ی فامیل معجزه وار دور هم جمع اند. زنی جوان در کنار خانواده ی همسرش نشسته و تا حد ممکن خودش را جمع کرده تا جای کمتری از مبل را اِشغال کند. به وضوح پوستش...

سیمای زنی روی دیوار

می‌خواهم نویسنده باشم؛ نیستم!

الاهه انصاری

گفت: «اصلاً شما کارت چیه که اِن قدر پاداش گرفتی، اِن قدر افزایش حقوق سالانه داشتی؟ اگه به همه اِن قدر می دن که ما هم بیایم همکار شما بشیم.» سرم مثل یک قوطی کنسروِ روی گاز مانده، آماده ی ترکیدن بود. داشتم دنبال دکمه ی خاموش گاز می گشتم...

می‌خواهم نویسنده باشم؛ نیستم!

به‌دور از میدان پاستور

آرمین فرمانی

سال ساخت: 1380 (ویژگی منفی) بازسازی شده، گاز رومیزی و کف لمینت (ویژگی مثبت) هر طبقه سه واحد (ویژگی منفی) محله ی آشنا (ویژگی مثبت) واحد 45متری (کوچک، اما باتوجه به بودجه ام منطقی، ویژگی خاکستری) گمانم هرکدام از ما که به خانه ی اجاره ای و قرارداد و تخلیه...

به‌دور از میدان پاستور

بدن زن چاقی که منم

فاطمه فرخی

آرام و باذوق می گوید: «وای فاطمه، حامله ای؟» آرام و با ذوق می گویم: «نه، چاقم.» مجلس ختم شوهرعمه ام بود، گوینده: زن عمو (که امیدوارم متوجه لبخند شیطانی ام از دیدن صورت خجالت زده اش شده باشد). همیشه به همین راحتی هم نبود. هنوز هم به همین راحتی...

بدن زن چاقی که منم

لبخند: یک تاریخچه

کالین جونز

چگونه تلاقی دندانپزشکیِ فرانسوی و نقاشیِ پرتره ی پاریسی در دهه ی ۱۷۸۰ لبخندِ مدرن دندان نمای ما را اختراع کرد لبخند 1 از دور قابل تشخیص ترین حالت چهره در تعاملات انسانی است. همچنین ایجاد آن آسان تر از بیشتر حالت های دیگر است. سایر حالت های چهره که...

لبخند: یک تاریخچه
ماندگی

داستان

ماندگی

خواب آلوده بلند می شوم و قوزکرده روی رختخوابم می نشینم. خستگی زیر پوستم وول می خورد. آخر، خستگی را چه به این همه وول خوردن! پلک هایم آن قدر سنگین است که نمی توانم خوب بازشان کنم. در اتاقِ تاریکِ آفتاب نزده چشمان باز به چه دردم می خورد؟...

نیلوفر حقی

۲۸ آبان

داستان

ماندگی

خواب آلوده بلند می شوم و قوزکرده روی رختخوابم می نشینم. خستگی زیر پوستم وول می خورد. آخر، خستگی را چه به این همه وول خوردن! پلک هایم آن قدر سنگین است که نمی توانم خوب بازشان کنم. در اتاقِ تاریکِ آفتاب نزده چشمان باز به چه دردم می خورد؟...

نیلوفر حقی

خوش‌گل با نیم‌فاصله

هدی حسینی تودشکی

گیر داده بود که حتماً باید همه چیز را جدا جدا نوشت. این جدا کردن از نان شب برایش واجبتر شده بود. چه می گویم؟ واجب تر. تازه فقط جدا کردن آرامش نمی کرد. مثلاً یکی از سه پیچ ترین گیرهایش به همین «نمی کرد» های بی نیم فاصله ی...

خوش‌گل با نیم‌فاصله
شنیدن به‌مثابه‌ی بودن

مواجهه

شنیدن به‌مثابه‌ی بودن

صبح های زمستانی تهران بوی بخار چای می دهد؛ بویی که از میان هوای سرد خیابان انقلاب بالا می رود و با صدای ساز مردی که کنار ورودی مترو ایستاده، درمی آمیزد. من بارها از همان مسیر گذشته ام، با قدم هایی که انگار به ریتم صدای او تنظیم می...

زهرا(گندم) زمانی

۲۸ آبان

مواجهه

شنیدن به‌مثابه‌ی بودن

صبح های زمستانی تهران بوی بخار چای می دهد؛ بویی که از میان هوای سرد خیابان انقلاب بالا می رود و با صدای ساز مردی که کنار ورودی مترو ایستاده، درمی آمیزد. من بارها از همان مسیر گذشته ام، با قدم هایی که انگار به ریتم صدای او تنظیم می...

زهرا(گندم) زمانی

ماندگی

داستان

ماندگی

خواب آلوده بلند می شوم و قوزکرده روی رختخوابم می نشینم. خستگی زیر پوستم وول می خورد. آخر، خستگی را چه به این همه وول خوردن! پلک هایم آن قدر سنگین است که نمی توانم خوب بازشان کنم. در اتاقِ تاریکِ آفتاب نزده چشمان باز به چه دردم می خورد؟...

نیلوفر حقی

۲۸ آبان

داستان

ماندگی

خواب آلوده بلند می شوم و قوزکرده روی رختخوابم می نشینم. خستگی زیر پوستم وول می خورد. آخر، خستگی را چه به این همه وول خوردن! پلک هایم آن قدر سنگین است که نمی توانم خوب بازشان کنم. در اتاقِ تاریکِ آفتاب نزده چشمان باز به چه دردم می خورد؟...

نیلوفر حقی

گردآورندگان
شایان حاجى‌نجف
امیر رجب‌پور
الاهه انصاری
امین کنعانی
آرمین فرمانی
هادی میرزانژاد
فاطمه فرخی
نیلوفر حقی
ماهان خدادادى
الیوشا دیانی
نیلوفر جمالی
هدی حسینی تودشکی
زهرا(گندم) زمانی
علی محمدی
ایمان حامی‌خواه
سیاوش قریشی
آرمین ابوالفتحی
سحر خسروى
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد

ما را دنبال کنید
linkedintwittertelegraminstagram
پادکست شوروم
youtubespotifyapplecastbox
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد