icon
icon
عکس از یونیک آپ
عکس از یونیک آپ
مواجهه
دموکراسیِ ماکارونیایی
نویسنده
سهیل کاراگاه
30 آبان 1403
عکس از یونیک آپ
عکس از یونیک آپ
مواجهه
دموکراسیِ ماکارونیایی
نویسنده
سهیل کاراگاه
30 آبان 1403

قاسم هاشمی‌نژاد مقاله‌ای دارد1 که در آن —ضمن انتقاد به نویسندگان کُتب طباخی، مبنی ‌بر اینکه چیزی از دم‌آوریِ چای ننوشته‌اند، و به تأسی از جورج اورول، که میهن‌پرستانه و حافظ‌گونه از دوازده طریق چای‌گذاشتن نوشته— روش تهیه‌ی یک قوری چای خوب را توضیح داده است.2 در این مقاله هاشمی‌نژاد، با ورودِ ناموسی به موضوع، روش دم‌آوری چای را تلویحاً یگانه و غیرقابل تغییر دانسته است که بیراه هم نگفته: به هر میزان که در رعایتِ این دستور مرتکب سهل‌انگاری یا سرکشی شویم، از نقطه‌ی کمالِ چای فاصله می‌گیریم. دستورهای اینترنتی امروز هم به این روش —که هاشمی‌نژاد خود مُقلد آن بوده و نه مُبدعِ آن— کم‌وبیش وفادارند. این روش در نهایت «دیشلمه» را به دست می‌دهد. به نظر می‌رسد خواستگاه [واژه‌های] چای، قند، استکان، نعلبکی، و حتی خودِ کلمه‌ی دیشلمه ایران نیست، اما این مجموعه‌ی فرهنگی-نوشیدنی کاملاً ایرانی است. اگر امروز از عطر و طعم چایِ ایرانی لذت می‌بریم، وامدار ورود ناموسی هاشمی‌نژاد و سایر پاسداران این روش دم‌آوری هستیم. یادش گرامی و راهش پُررهرو باد. ولی به گواهی آنچه خورده‌ایم، همیشه قرار نیست این‌چنین به استقبالِ اَطعمه و اَشربه‌ی وارداتی برویم تا با دستورِ واحدی تهیه‌‌ی آن را بومی‌ کنیم. یعنی به فرض طبخ ماکارونی —که حالا دیگر گذرنامه‌ی ایرانیِ خودش را هم گرفته— مثل چای نیست که باید و مباداهای فصل‌الخطابی داشته باشد؛ منظور اینکه به اقسام دیگر هم می‌شود از آنِ خود کنیمشان.

ماکارونی، در ظاهر، یک دستور طبخ ایران‌شمول دارد که از مخلوط دم‌کشیده‌ی رشته‌های ماکارونیِ آبکِش‌شده با خورش مخصوص خودش به دست می‌آید، ولی عملاً در هر خانه‌ ماکارونی کمی ‌متفاوت طبخ می‌شود. حتی ممکن است هر خانوار، در طولِ سال یا سالیان، بیش از یک نوع دستور برای تهیه‌ی ماکارونی به کار ببرد (این فقط درباره‌ی ماکارونی ا‌ست، پاستا، و امثالهم به کنار). این در حالی‌ است که ماکارونی، پاستا و اسپاگتی —حداقل روی کاغذ— یکی نیستند. به‌ طور اصولی، همه‌ی خمیری‌جاتِ مشابه زیرمجموعه‌ی خانواده‌ی بزرگ پاستا هستند. هر رشته‌ی مدورِ توپرِ اسپاگتی باید حدود نیم‌متر طول داشته باشد؛ یعنی حداقل چهار برابر نی‌های ماکارونی. ما اما رشته‌های سی‌سانتی‌متریِ ماکارونی را بی ‌احساس گناه و عذاب‌وجدان دو نصف می‌کنیم! یا بعضاً، محض تنوع، پاستای فرمی را (گوش‌فیلی، صدفی، پیچ‌پیچی و ...) در آبِ جوش ‌می‌ریزیم. فلهذا در فقره‌ی ماکارونیِ ایرانی صلاح نیست حرفی از طبخِ اصولیِ ماکارونی به میان بیاید. این رشته‌ها گرانبار از رازهای خانگیان3 هستند.

تقریباً، هر روینده‌ی فرنگی‌ای که پایش به ایران باز می‌شود شانس خودش را با ماکارونی امتحان می‌کند. در چند دهه‌ی اخیر، (بجز موز4 و کیوی) نخودفرنگی، فلفل‌دلمه‌ای،5 قارچ، پیاز، پیازچه، گوجه، حتی هویج، ذرت، بادمجان، کرفس، و خدا می‌داند چه‌ چیزهای دیگری، که به ‌شکل راز در اندرونیِ خانه‌ها، سربازخانه‌ها، و خوابگاه‌ها باقی خواهد ماند، با ماکارونی درآمیخته‌اند. از حیث تنوع‌طلبیِ درآمیختگی، ماکارونی و پلوی مخلوط در رقابتی عشقی با یکدیگرند و این رقابت را مدیون خورش —این وجه تمایز فرهنگ غذاییِ ایرانی— هستند. فرنگی‌ها به‌درستی خورش ایرانی را به‌مثابه‌ِ نوعی سس پرطمطراق و ناهمگن برای خود ترجمه می‌کنند. به نظر می‌آید آنچه پذیرشِ ماکارونی را به‌عنوانِ غذایی غربی در ایران تسهیل کرد یکی ماهیتِ قوتِ‌غالب‌بودنِ 6ماکارونی و دومی خورش بوده است.

در حال بارگذاری...
قهوه‌خانه‌اى در مشکین‌شهر، عکس از جیمز.پى.بلر

خورشِ ماکارونی نه‌تنها محمل رویندگان فرنگی فوق‌الذکر، بلکه مسند گوشت هست. گستردگیِ طیف سبزیجات و نباتات باعث نشده پای گوشت از ماکارونی بریده شود. در دستور تهیه‌ی اکثر غذاهای کلاسیکِ ایرانی، هر چیزی غیر از گوشت، مکمل آن است و نه جایگزین آن. حتی در پلوهای مخلوط و خورش‌هایی که در آنها سبزیجات نقش عمده‌ای دارند، حضورِ پرافتخارِ گوشتْ فرعی و حاشیه‌‌ای نیست. در خورشِ ماکارونی گوشت چرخ‌کرده، پیاز، رب گوجه، روغن، نمک، فلفل، و زردچوبه همچون یازده یارِ اوشن7 کار را درمی‌آورند. سیر، قارچ، پنیر، حتی آب‌لیمو، آویشن، و انبوه سبزیجات دیگر بعداً و تدریجاً به مایه‌ی اصلی اضافه شده‌اند. یازده یارِ اوشن، کم‌وبیش، پایه‌ی اصلی خورشِ اغذیه‌های ایرانی ا‌ست. باقیمانده‌ی مواد یارِ دوازدهم و سیزدهم و الی‌ماشاءاللّه‌… .

سویا —اگرچه قاتی روییدنی‌ها به حساب می‌آید— اما به ‌نیتِ «تنوع رنگ‌وطعم» نبوده که راه به ماکارونی یافته است. این کُنجاله‌ی بی‌ادعا و بی‌مزه‌ی قهوه‌ای‌رنگ را مذبوحانه کشانده‌اند وسطِ کارزارِ ازپیش‌باخته—رودرروی گوشت قرمز— که پیش از این ماهی و ماکیان آن‌ رقابت ‌را به‌مصالحه فیصله ‌داده‌اند. سویا ساده‌لوحانه می‌کوشد —بی ‌آنکه خون از دماغ پستانداری بیاید و احدی ملتفت شود— در شمایلی مشابه گوشت چرخ‌کرده، ماکارونی را در سبد طبقه‌ی متوسط نگه دارد. نه که شدنی نباشد، اما این همان نیست. از سجایای ماکارونی اصلاً این است که هر چیزی شدنی ا‌ست. به نظر می‌آید در مورد نقشِ روبه‌فزونیِ سویا به ‌اندازه‌ی کافی قلم‌فرسایی و پدیدارشناسی صورت نگرفته است و عجیب اینکه جای خالیِ «چرا سویا نه!» در گفتمان فعالان مدنیِ مدافع حقوقِ همه‌چیز، من‌جمله گاوهای لاغرِ انباشته از گاوهای چاق، بسیار احساس می‌شود.

ورود مواد غذایی به ماکارونی ایرانی همیشه هم مذبوحانه نبوده است. همین سیب‌زمینی، که خودْ قوتِ ‌غالبِ چندصدساله‌ی ملت‌های ستمدیده و ستمگر بوده، ورودی خاضعانه، و در عین‌ حال، حضوری چشمگیر داشته است: لایه‌ای نازک از سیب‌زمینی میان نرمی رشته‌به‌رشته‌ی ماکارونی دم‌کشیده و کفِ تفتیده‌ی قابلمه ترد و سخت می‌شود. این سختیِ برشته طعمی فرح‌بخش دارد. این برشتگیِ فرح‌بخش را «ته‌دیگ» می‌خوانند. ته‌دیگ پادشاهِ کولی‌هاست: شکوهی برآمده از تقریباً هیچ که پیش‌تر، در مقام سیب‌زمینی‌سرخ‌کرده، شایستگی‌اش را چشانده است. عمل‌آوردن ته‌دیگ در میانه‌ی برزخی محصور میان آتش و فلز و غلات، تقریباً به ‌اندازه‌ی سرشتنِ خاک‌وآب و آفریدن خشت، هنری انسانی و بعید از مخیله‌ی خدایگان به نظر می‌رسد. ته‌دیگ ماکارونی نیز همچون خورش ماکارونی —اما نه به کثرتِ آن— محملِ تنوع‌طلبی است. لواش و کنجد، بعد از سیب‌زمینی، بیش از بقیه در این محمل خاطرخواه دارند.

در عین ‌حال، خلال‌کردن سیب‌زمینی در خورشِ ماکارونی، امری نه‌چندان رایج و از اساس اضافه‌کاری است. اما از آنجا که ملاک رضایتمندیِ «نانخورِ ایرانی» از «غذای لذیذ» «شکم برآمده» و «لَختیِ پس ‌از خوردن» است، فلهذا بی‌اشکال است. پیش‌تر هم اشاره شد که قوتِ‌غالب‌بودنِ ماکارونی احتمالاً زمینه را برای پذیرش این غذا تسهیل کرده است. این قبیل غذاها به ما دشت‌نشینانِ کم‌روزی احساس امنیت می‌دهند. بیخود نیست که از سه دهه‌ی پیش دیس ماکارونی و ته‌دیگش سال‌به‌سال جاپایَش را در سفره‌ی نسل‌های زاده‌شده در نیم‌قرن اخیر—دورهمی‌های خانوادگی، محافلِ دوستی، جشن‌های کودکان، و کم‌کم در رستوران‌ها— سفت کرده است.

ماکارونی، برای اینکه گذرنامه‌ی ایرانی‌اش را بگیرد و بشود یکی از خودِ ما، راه‌وبیراه کم نرفته است. به هر رنگ‌وطعمی درآمده تا برای خودش جای شایسته‌ای در فرهنگ ایرانی باز کند. کاری که چای نکرد، ولی حالا هر دو عزیزِ خانه‌های ما هستند. کاری که نودل [با ماکارونی] نکرد، اما جای خودش را در فرهنگ ژاپنی یافت. قرائتِ مفید و مؤثر از دموکراسی ایرانی را نه در سیاست و انتخابات، که در ماکارونی ایرانی —یعنی طبخ ماکارونی به هزارویک روایتِ لذیذِ ایرانی— باید یافت.

1.این جستار را در این کتاب می‌توانید بخوانید: «اندر آدابِ چای‌نوشی»، قاسم هاشمی‌نژاد، بوته در بوته (تهران: نشرِ هرمس، چاپ نخست، ۱۳۹۲) ص.۳۳۳ .—و.

2.«A Nice Cup of Tea | جستارِ اورول، که از آن با عنوان «یازده قانونِ طلایی خودش در دم‌آوری چای» یاد می‌کند، نخستین ‌بار به سال ۱۹۴۶ در ایونینگ استاندارد به چاپ رسید. و سپس در منبع زیر: George Orwell, The collected essays, journalism & letters of George Orwell (London: William lows & Sons, 1968) جالب اینجاست که اورول نیز با گلایه از نبودِ «دستور دم‌آوری چای» در کتاب‌های آشپزی جستار خود را آغاز می‌کند. —و.

3.در اصل، این تعبیری است که منوچهر انور در مورد «باد صبا» (در مستندی به همین نام) به‌ کار بُرده است. [کاربردِ این واژه، در معنی اخیر، در تاریخ ادبیاتِ فارسی پیشینه‌ی درازی دارد. از جمله بیهقیِ دبیر در تاریخ خود چندین بار آن را به کار برده است. از جمله نوشته: «و دیگر فرزندان امرا را با خانگیان و خادمان و خدمتکاران به قلعتِ نای و دیری فرستاد.» -.و]

4.موز البته با سرخ‌شدن خودش را به پشت دروازه‌های جهان پاستا رسانده است. می‌دانیم که در آشپزی ایرانی هر چیزی که پایش به روغن داغ و آبِ جوش باز شود نصفِ راهِ خورش‌شدن را پیموده است.

5.وقتی یک ایرانی [Based on a True Story] در شرایط اضطراری، ورقه‌های لازانیا را به ‌نیتِ تهیه‌ی ماکارونی خُرد می‌کند، صحبت از نر و مادگی و سه‌لُپی یا چهارلپی‌بودنِ فلفل‌دلمه‌‌ای اطاله‌ی کلام است.

6.در اینجا، مرادِ من از قوتِ‌غالب، به زبان ساده، بخشِ سیرکُننده‌ی غذاست. یعنی: برنج، سیب‌زمینی، انواعِ نان (از لواش تا بورکی) و همین ماکارونی.

7.اشاره‌ای‌ است به نامِ فارسی فیلمِ Ocean's Eleven (۱۹۶۰)، به کارگردانی لوئیس مایلستون، و بازسازیِ متأخر آن به کارگردانی استیون سودربرگ.—و.

متن‌های دیگر
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد

ما را دنبال کنید
linkedintwittertelegraminstagram
پادکست شوروم
youtubespotifyapplecastbox
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد