icon
icon
نمایى از سریال
 «بچه‌گوزن»
نمایى از سریال «بچه‌گوزن»
مواجهه
بچه‌گوزن
نویسنده
ماهور دولتی
30 آبان 1403
نمایى از سریال
 «بچه‌گوزن»
نمایى از سریال «بچه‌گوزن»
مواجهه
بچه‌گوزن
نویسنده
ماهور دولتی
30 آبان 1403

«ما آدم‌ها چیزی نیستیم جز تجربه‌ی زیسته‌مان.» این جمله را روزی قاب کرده می‌آویزم به دیوار اتاق درمانم تا مُراجع هر بار اواسط جلسه چشم‌هایش به آن سنجاق شود. این نوشته روایتِ یکی از این تجربه‌هاست.

خواهرم هر باری که قرار است در خانه‌اش میزبانِ من باشد برنامه‌های مفرحی می‌چیند، از سالاد سزار گرفته تا لحظه‌های نابی که او پیانو می‌نوازد و من آوازه‌خوانش می‌شوم. آن روز نوبت یکی از سریال‌هایی بود که احسان منصوری معرفی کرده بود. ما خیلی وقت است که به سلیقه‌ی احسان اعتماد می‌کنیم. ماهرخ، خواهرم، بچه‌‌‌گوزن1 را دانلود و پخش کرد و من حتی نمی‌توانستم حدس بزنم از دیدن مینی‌سریالی که نام آن بچه‌‌گوزن است چه سطحی از «کاتارسیس» را قرار است تجربه کنم.

سریال داستان پسری را روایت می‌کند که در آرزوی کمدین‌شدن است. سطح کمدی «دانی» برای ماهایی که خندوانه دیده‌ایم، در نگاه اول، کمی توی ذوق می‌زند، ولی رفته‌رفته وقتی با دانی آشنا می‌شوی، دلنشینی طنزش گیرایی بیشتری پیدا می‌کند. دانی، بعد از تحمل سال‌ها نگاه‌های سنگین و تحقیرآمیز، با کارگردانی آشنا می‌شود که طنز او را درک کرده و حالا که در آستانه‌ی شهرت است ارتباط و رفت‌‌وآمدش با کارگردان بیشتروبیشتر می‌شود.

فیلم‌های زیادی راجع به تجاوز دیده بودم، من مادر هستم2 عمیق‌ترین تجربه‌ی سینمایی من از تجاوز بود. حالا، بی‌خبر از اینکه نسخه‌ی دانلودشده‌ی ما از بچه‌‌‌گوزن نسخه‌ی سانسورشده است، دانی را می‌دیدم که در مترو سرگردان است و گسست را پشت گسست زیست می‌کند. در قسمت‌های آخر بود که گویی سانسورچی خوابش گرفته و از دستش در رفته بود که دیالوگ‌های مربوط به تجاوزهای مکرر آقای کارگردان به دانی را سانسور کند.

در حال بارگذاری...
نمایى از سریال «بچه‌گوزن»

یخ زدم.

فیلمِ تئاترِ پریما فیسی3 را چند ماه پیش تنها دیده بودم، و حالا اصلاً آمادگی این را نداشتم کنار ماهرخ حملاتِ پانیک را تجربه کنم، که علتش را نمی‌دانست. تلفیق جبر مذهب و سنت و جغرافیا فقط به من اجازه می‌داد، در سکوت، محکم‌تر به سیگارم پک بزنم.

داستان جلو می‌رود و دانی در کافه‌ای که مشغول‌به‌کار است با مارتا مواجه می‌شود. مارتا —که کارگردان هوشمندانه سعی کرده است تلفیقی از حس نفرت و ترحم را در ما نسبت به او برانگیزد— دانی را مانند عروسک پولیشیِ بچه‌گوزنی که در پنج‌سالگی‌اش شیفته‌ی او بوده دوست می‌دارد. ستیزهای درونی دانی چه زمان‌هایی که سکوت کرده و ما با میمیک صورتش می‌بینیم که از پیگیری‌های استاکرِ قصه خرسند است، چه زمان‌هایی که جلوی صدها نفر در میانه‌ی یک استندآپ کمدی گریه می‌کند و از ماجرای تجاوزهای آقای کارگردان پرده برمی‌دارد— دارک‌کمدی عجیبی را خلق کرده است.

ذهن من اما هنوز روی موضوع تجاوز قفل شده و انگار فقط بقیه‌ی سریال را می‌بینم تا یک نقد روان‌شناسی خوب از آن استخراج کنم و دست‌آخر هم با مکانیسم والایش خودم را تسکین دهم.

یکی از مهم‌ترین نقاطی که این سریال را متفاوت می‌کند این است که سریال بر اساس داستان زندگی ریچارد گاد، یعنی بازیگر نقش دانی، ساخته شده است.

در آن لحظه‌ها به یک جمله‌ی مهم فکر می‌کردم: «ماجرا را که گفتم، بغضِ انباشته ترکید! گاه، کاری که روایت‌کردن ماجرا می‌کند خود ماجرا نمی‌کند.»

حقیقتاً به دانی حسودی کردم.

کاتارسیس هم برای بازیگر و هم برای مخاطب رخ می‌دهد، یعنی جایی که شما با دیدن یا بازی‌کردن یک صحنه هیجان‌های شدیدی مانند غم، خشم، و ترس را تجربه می‌کنید و بعدش به یک پالایش روانی می‌رسید.

روایت من خیلی سال بود که ناگفته مانده بود. ماهرخ پُفیلا تعارف می‌کرد و من مشت‌مشت پُفیلا می‌خوردم تا غم و خشم توأمانم را پنهان کنم. غم از تجربه‌ای که بعد از چهار سال از ذهنم پاک نشد. غم از اینکه همه‌چیز برایم ماشه‌چکان شده بود و حالا دوباره باید محکم‌تر خودم را در حمام لیف می‌زدم.

خشم! خشم از ماهرخ که هیچ‌وقت نتوانستم به او از علت دردهای روان‌تنی دست‌هایم بگویم. خشم از دانی که بعد از تجربه‌ی ابیوز و تجاوز برگشت و دوباره با آقای کارگردان کار کرد. و آخر از همه، خشم از متجاوز!

بله، همان‌طور که گفتم: «ما آدم‌ها چیزی نیستیم جز تجربه‌ی زیسته‌مان.» این جمله را اولین ‌بار از دهان فردی شنیدم که چند ماه بعد به من تجاوز کرد. متجاوزان هم گاهی جملات خوبی می‌گویند.

دلم می‌خواهد این مواجهه را برای ریچارد گاد هم بفرستم و بگویم: «حالا من درمانگر تروما شده‌ام. بیا تا با هم حرف بزنیم.»

1.Baby Reindeer

2. «من مادر هستم» فیلمی در ژانر درام جنایی به کارگردانی فریدون جیرانی و محصول سال ۱۳۸۹ است. این فیلم که ۱۳۹۱ بر روی پرده رفت و با استقبال عمومی و مخالفت شدید انصار حزب‌الله روبه‌رو شد.

3.Prima facie

متن‌های دیگر
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد

ما را دنبال کنید
linkedintwittertelegraminstagram
پادکست شوروم
youtubespotifyapplecastbox
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد