مَثَلی انگلیسی هست که میگوید تأثیر برخورد اول هیچگاه فراموش نمیشود؛ به نظرم دربارهی همهی برخوردهای اول مصداق ندارد، ولی بعضی از اولین برخوردها چون منورِ آرام و کوچکی، نوری میافروزند که روشناییاش آهسته و پیوسته باقی است. وقتی امروز به گذشته نگاه میکنم، برخورد من با موسیقیِ تام ویتس چنین حکایتی دارد.
یک روزِ زمستانی از سال ۱۳۸۰ در مهمانی کلاسیک و متداول آن دوران، خسته از شیشو-هشتِ روال مهمانیهای آن سالها که ردّپای پاپ تولید داخل هم به آن باز شده بود، به اتاق رفیق میزبانم رفتیم، که فارغ از آنچه در جریان بود کمی به خواستِ دل خودمان موسیقی گوش کنیم. آنوقتها همیشه کسی تعدادی سیدی کپی همراهش بود. دوستم نیما که گیتار جَز (jazz) هم مینواخت، که آن موقع اتفاق نادری بود، سیدی کپی را گذاشت توی کامپیوتر و من که نشسته بودم و در حالوهوای خندیدنهای بیمنطقِ آن وضعیت منتظر بودم چیزی از دایر استریت (Dire Straits)، لد زپلین (Led Zeppelin) یا سوپرترمپ (Supertramp) بگذارد، اما موسیقی دیگری شنیدم. شروعی ناگهانی و بدون مقدمه با چند نت پیانوی عجیب که دورِ ریتمیک (گُرُو) نامتعارف و غمگین داشت. چیزی که بیل ژانوویتس (Bill Janovitz) آن را پیانوی «بلوزِ جَزِ جنوبی» (Southern jazz blues) خطاب میکند. شروعی بدون مقدمه که شما را به میانهی یک روایت عاشقانهی تلخ پرتاب میکند. آن چند نتِ سهل و ممتنع پیانو این حس را به خوبی منتقل میکند. و کلمهی اولِ ترانه/لیریک (خُب/Well) هم تأکیدی بر این است که شما بناست از میانهی این تراژدیِ عاشقانه داستان را بشنوید؛ برای اولینبار آوازی شنیدم که دانیل دورچولز (Daniel Durchholz) جنس آن صدا را به بهترین شکل توصیف کرده بود: «صدایی که در ویسکی خیس خورده.» صفت مشهوری برای خوانندگی آن دورهی تام ویتس.
صدایی جادویی، عاشقانهی تلخِ آمریکایی را روایت میکرد. در یک کافه/رستوران سرراهی مرد جوانی، زن زیبا و مقتدری را پشت پیشخوان میبیند. سه مصرع اول، توصیف این موقعیت است که مرد درگیر زیبایی ویرانگر زن است و بعد به مصرع چهارم وصل میشود که چیزیست شبیه بندِ ترجیع (chorus) اما در واقع همان نام ترانه است: «دعوت به اندوه/بلوز» که انتهای هر بند با ترکیب متفاوتی به این عبارت ختم میشود. در واقع کُراسی در کار نیست، تنها این عبارت است که به شکلهای مختلف امکان معنا پیدا میکند.
مرد در رستورانی سرراهی احتمالا نزدیک گاراژ حملونقلی، زنی زیبا را دیده و خودش را در خیابان سانست بلوار مقابل داروخانهی مشهور «شوابز» خیال میکند که پاتوق سلبریتیهای هالیوود دهههای چهل و پنجاه میلادی است. خودش را جیمز کاگنی میبیند و زن را در شمایل ریتا هیوارث. هیوارث ستارهی زیبا و ظریف و مدرن افسانهای هالیوود کلاسیک بود و جیمز کاگنی، فیگور بَدمن زشت آن دوران. هیوراث فمفتل افسانهای فیلمهای نوار، آن زیبای نهچندان معصوم و دستنیافتنی. هیوارث افسانهایِ این جمله در ترانهی تام ویتس؛ «تو حس میکنی [جیمز] کاگنی هستی و او درست شبیه ریتا هیوارث است»، بیسرانجام بودن این عاشقانه را در همان اوایل ترانه تأکید میکند.
در آغاز ترانه زیر آن صدای پیانوی محزون که هارمونیهایی نزدیک به سنتِ روزهای اول جَز در نیواورلئان دارد، زهیها کارشان را با کنترباس آغاز میکنند. کنترباسی که با نتهای کشیدهای که توسط آرشه نواخته میشود، مهیب شکست عاشقانهای را تلنگر میزند و میرود و و زهیهای نرمتر -که جری یستر (Jerry Yester) آن را برای این ترانه رهبری و تنظیم کرده، همراه با عبارت مربوط به ریتا هیوارث از اعماق به تدریج بالاتر میآیند، از پسزمینه خیلی دور به میانزمینه میآیند، تا تغزل ماجرا را نمایندگی کنند.
در بند اول در رستوران هستیم، در بند دوم تصور عاشق از دیدن معشوق در شمایل هیوارث در خیابان سانست بلوار، در بند سوم دوباره به رستوران برمیگردیم درحالیکه حالا دیالوگ وارد ترانه شده است. دیالوگ معشوقه/پیشخدمت که میخواهد سفارش غذا بگیرد. در این لحظه هم ساکسفون وارد میشود. همان عبارتی را مینوازد که ویتس از قول معشوقه روایت میکند. روایت در این لحظه دوباره فریز میشود و قهرمان داستان درحال محاسبه و تصور است که چگونه سر کلام را باز کند و حضور فیزیکی معشوقه در این بند با حضور ساکسفون درهم آمیخته است، ساکسفون کمگو و مؤثر.
در بند بعدی راوی خیره به معشوقه/پیشخدمت است که درحال سفارش گرفتن و خوشوبش کردن با مشتریان بعضا همیشگیست. اینجا با چند عبارت کوتاه، شخصیت زن معرفی میشود؛ زن جوان شوخطبعی که زندگی مرفهی را در نیوجرسی پشت سر گذاشته است. او با یک «شوگر ددی» زندگی میکرده و آن زندگی مرفه را با همهچیزش به واسطهی باز کردن نامهی «دعوت به اندوه»، و با نوشتن نامهی «دعوت به اندوه» دیگری برای پارتنرش رها کرده و به این موقعیت رسیده است. تام ویتس با ایجاز و مینیمالیسیم شگفتانگیزش در دو بند روایت شخصیت زن را میگوید، مصرعهایی که از منظر واژهآرایی هم بهیادماندنی هستند. و بند آخر که راوی/قهرمانِ اصلی داستان میخواهد در حوالی آن مکان بماند ولی مسافر است و باید برود و دست آخر میداند که انتخابش توفیری ندارد در اینکه در نهایت باید این «دعوت به اندوه» را بپذیرد.
قطعهای که مقدمه ندارد با یک مؤخرهی بهنسبت طولانی با حضور و درهمتنیدهشدنِ سازها (کنترباسِ مجزا، زهیهای دیگر، ساکسفون) به پایان میرسد که تو انگار کنی این قصهی اندوه است و برندهای ندارد.
وقتی ترانه به انتها رسید، من در آن اتاق که در بیرونش نمیدانم فتانه یا شهرام شبپره یا گروه آریان داشتند ملت را به هیجان میآوردند، روی تخت دوستم سربهزیر نشسته بودم و پاهای نیما را میدیدم که جورابهایش را لنگه به لنگه پوشیده بود، طوسی و آبی. میز کامپیوتر رفیق میزبان ما هم قهوهای بود ولی قرمزِ این قهوهای زیاد بود. من توی این رنگها بودم و نبودم، آوازِ داود را شنیده بودم انگار. نیما میخواست ترانهی دیگری از ویتس بگذارد گفتم دوباره همین را پلی کند...
«دعوت به اندوه» را تام ویتس اولبار در آلبوم «تغییر جزئی» منتشر کرد. در زمانی که بهشدت درگیر الکل بود. ترانهی پیشینش در آلبوم، کار درخشان دیگری از ویتس است: «پیانو دارد مشروب میخورد نه من»
(The Piano Has Been Drinking Not Me). ترانهی آغازگر آلبوم هم ترانهی مشهور «Tom Traubert's Blues» بود و «آرزو داشتم در نیواورلئان باشم» (I Wish I Was in New Orleans) هم از دیگر ترانههای شاخص ویتس بود که اولبار در این آلبوم گنجانده شد.
«تغییر جزئی» چهارمین آلبوم تام ویتس بود. حالوهوای موسیقایی آلبوم متأثر از حالوهوای جَز کلاسیک، و درعینحال وامدار آن سویهی نمایشی تام ویتس جوان هم هست که کارش را با پرفورمنس در کافهها و بارها آغاز کرده بود. جایی که انگار بناست بیش از هر چیزی قدرت بیان و توانایی روایتگری او را ببینم، اما بیش از همه این آلبوم مثل همان جَز جنوبیِ افسارگسیخته است، مثل خود ویتس که نمیتوان در ساختار و فرم مشخص او را قاب گرفت. کمااینکه صدای او را متأثر از آرمسترانگ و هاولین وولف میدانند و خودش هم که عاشق تلونیوس مونک (Thelonious Monk) است و درعینحال در ترانهسرایی نظر به تجربیات چهرههای شاخصی چون باب دیلن دارد و در پرفورمنس بهنوعی وامدار اسکریمین جی هاوکینز (Screamin' Jay Hawkins) هم هست و درعینحال چنان اصالتی در خواندن و نوشتن و پرفورمنس و از همه مهمتر آهنگسازی دارد که کاملا او را منحصربهفرد میکند.
تام ویتس جادوی اندوهگینی است که شما را همیشه دعوت میکند به اینکه زندگی را جدی نگیرید، ولی در لحظاتی چنان سویهای از اندوه هستی به شما نشان میدهد که نمیدانید با این میزان از اندوه چه کنید. اگر تابهحال تام ویتس گوش نکردهاید، یادتان باشد در کنار آن تجربیات سرخوش جنونآمیزش شنیدن موسیقی او در نهایت دعوتی است به اندوه.