icon
icon
38
icon
30 مهر 1404
38
30 مهر 1404
مدرسه، طرح از محمدمهدی حیدری
مدرسه، طرح از محمدمهدی حیدری
مدرسه، طرح از محمدمهدی حیدری
مدرسه، طرح از محمدمهدی حیدری
38
icon
30 مهر 1404
38
30 مهر 1404

رؤیای پایکوبی بر ویرانه‌های قصری که زیبا نیست

مسعود بُربُر

بازخوانی قصر را در شبی گرم و کلافه آغاز کردم. شبِ یکی از همان روزهای تابستانی که همگی از گرما، بی برقی، اینترنت محدود، تنگنای اقتصادی و آزادیِ له شده به ستوه آمده بودیم و هیچ کاری از ما بر نمی آمد. در پی داستانی زمستانی، کُند و برف گیر...

رؤیای پایکوبی بر ویرانه‌های قصری که زیبا نیست

دیدمت

خاتون حیدری فاروقی

ما به قصد آفتاب، ساحل و دریا راهی مارسی شدیم، اما آنچه تجربه کردیم بارانِ پودری بود و خنکی و شهرگردی. چند ساعت بیشتر فرصت دیدن شهر را نداشتیم، پس برنامه ی قبلی مان را فراموش کردیم و طرح جدیدی برای چند ساعت باقی مانده مان ریختیم. یکشنبه صبح های...

دیدمت

کولی

افرا جمشیدی

کولی ها توی سرم چادر زده اند. آواره های دوره گردی که دل به بادها سپرده اند و مسیرشان خورده به جمجمه ام. از پژواک موزونی که گوشم را پر کرده می فهمم بزمشان حسابی به راه است. جشن پیروزی گرفته اند؛ غلبه بر انسانی مشوش. چه هژمونی دردآوری. فندکم...

کولی

به تماشای رنگ‌های سپید

انسیه نوری

پیوستگی نمی تواند ما را برای همیشه شبیه چیزی نگه دارد که می خواهیم. پیوستگی در زمان، فکرها، تصاویر و معناهایی که مدام به تقلای ساختنِ نسبت های دور و نزدیک با هرچیزی، به شعاع زیستن پرتابمان می کنند. یک روز همه چیز تمام می شود و آن وقت فقط...

به تماشای رنگ‌های سپید

پیامبرِ کوی عاق‌شده‌ها

بنیامین نبهانی

نعیم غلامپور مرده است؛ ساده و بی آلایش. بارها سعی کردم دیباچه ای از او بنویسم، اما حس کردم زیاده گویی هایم پاکی او را روزنامه وار جلوه می دهد. نخواستم صرفاً گزارش پرآب وتابی نوشته باشم. نقل قولی از او باعث شد که قید قبولی و اعزام به دانشکده...

پیامبرِ کوی عاق‌شده‌ها
باشد که شایسته‌ی رنج‌هایم باشم

صداها

باشد که شایسته‌ی رنج‌هایم باشم

اواخر فروردین سال ۹۷ بود که با پسرم، آرمان و مادرم تصمیم گرفتیم عصرها برویم پارک و والیبال بازی کنیم. برای کل آن بهار و تابستان برنامه ریزی کرده بودم و با خودم می گفتم اگر حداقل چهار روز در هفته این کار را انجام دهم تا پایان تابستان عضلاتم...

آرام روانشاد

۳۰ مهر

صداها

باشد که شایسته‌ی رنج‌هایم باشم

اواخر فروردین سال ۹۷ بود که با پسرم، آرمان و مادرم تصمیم گرفتیم عصرها برویم پارک و والیبال بازی کنیم. برای کل آن بهار و تابستان برنامه ریزی کرده بودم و با خودم می گفتم اگر حداقل چهار روز در هفته این کار را انجام دهم تا پایان تابستان عضلاتم...

آرام روانشاد

سه عدد نارنگی

درسا احیا

ناهارمان را خورده ایم و من مثل همیشه می خواهم به سرعت از جا بلند شوم و میز را جمع کنم. جمعه است، سریال جدیدی به تازگی شروع شده و با ناهار امروز آن را پخش کرده ایم که ببینیم؛ از همین سریال های ایرانی شبکه ی خانگی. تقریباً همیشه...

سه عدد نارنگی

آینده‌ای که نمی‌نویسیم

ضحی کاظمی

پنج سال پیش، وقتی کتاب فروشی راما را در خیابان بزرگمهر تهران راه انداختیم، بیشتر از آنکه به فکر یک کسب وکار صرف باشیم، رؤیای ساختن یک پناهگاه را در سر داشتیم؛ پناهگاهی برای خیال پردازان، برای طرف داران داستان های گمانه زن و برای آن هایی که هنوز به...

آینده‌ای که نمی‌نویسیم
مرثیه‌ای برای آناهیتا

داستان

مرثیه‌ای برای آناهیتا

نیمه شب بود و باران ریزی می بارید. با شنیدن صدای ماشین فهمید اسنپ رسیده است. کوله پشتی اش را محکم چسبید و به پیام سامیار که گفته بود «کیسه رو دمِ درتون گذاشتم» نگاه کرد. از خانه که بیرون آمد، حجمی از هوای تازه و باران خورده را وارد...

هما شهرام‌بخت

۳۰ مهر

داستان

مرثیه‌ای برای آناهیتا

نیمه شب بود و باران ریزی می بارید. با شنیدن صدای ماشین فهمید اسنپ رسیده است. کوله پشتی اش را محکم چسبید و به پیام سامیار که گفته بود «کیسه رو دمِ درتون گذاشتم» نگاه کرد. از خانه که بیرون آمد، حجمی از هوای تازه و باران خورده را وارد...

هما شهرام‌بخت

آقای الف مشهور می‌شود

آریا وکیلی ازغندی

آقای الف مردی ۳۰ساله و بیش ازحد معمولی که تا دیروز خودش را پیرپسر می نامید و در خانه ی مادرش زندگی می کرد، از خواب بیدار شد و احساس کرد که از بقیه ی مردم بهتر است. کمی بعد، کاملاً بی دلیل و ناگهانی، فکر شهرت به سرش افتاد...

آقای الف مشهور می‌شود
باشد که شایسته‌ی رنج‌هایم باشم

صداها

باشد که شایسته‌ی رنج‌هایم باشم

اواخر فروردین سال ۹۷ بود که با پسرم، آرمان و مادرم تصمیم گرفتیم عصرها برویم پارک و والیبال بازی کنیم. برای کل آن بهار و تابستان برنامه ریزی کرده بودم و با خودم می گفتم اگر حداقل چهار روز در هفته این کار را انجام دهم تا پایان تابستان عضلاتم...

آرام روانشاد

۳۰ مهر

صداها

باشد که شایسته‌ی رنج‌هایم باشم

اواخر فروردین سال ۹۷ بود که با پسرم، آرمان و مادرم تصمیم گرفتیم عصرها برویم پارک و والیبال بازی کنیم. برای کل آن بهار و تابستان برنامه ریزی کرده بودم و با خودم می گفتم اگر حداقل چهار روز در هفته این کار را انجام دهم تا پایان تابستان عضلاتم...

آرام روانشاد

مرثیه‌ای برای آناهیتا

داستان

مرثیه‌ای برای آناهیتا

نیمه شب بود و باران ریزی می بارید. با شنیدن صدای ماشین فهمید اسنپ رسیده است. کوله پشتی اش را محکم چسبید و به پیام سامیار که گفته بود «کیسه رو دمِ درتون گذاشتم» نگاه کرد. از خانه که بیرون آمد، حجمی از هوای تازه و باران خورده را وارد...

هما شهرام‌بخت

۳۰ مهر

داستان

مرثیه‌ای برای آناهیتا

نیمه شب بود و باران ریزی می بارید. با شنیدن صدای ماشین فهمید اسنپ رسیده است. کوله پشتی اش را محکم چسبید و به پیام سامیار که گفته بود «کیسه رو دمِ درتون گذاشتم» نگاه کرد. از خانه که بیرون آمد، حجمی از هوای تازه و باران خورده را وارد...

هما شهرام‌بخت

گردآورندگان
تینا معصومى
خاتون حیدری فاروقی
محمدامین تلان
افرا جمشیدی
سینا بزرگى
امید حسینی
صمد قربان‌زاده
مسعود بُربُر
بنیامین نبهانی
انسیه نوری
آرام روانشاد
درسا احیا
ضحی کاظمی
هما شهرام‌بخت
آریا وکیلی ازغندی
محمدمهدی حیدری
حامد نظری
مرسده آبرود
بنیامین بهادری
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد

ما را دنبال کنید
linkedintwittertelegraminstagram
پادکست شوروم
youtubespotifyapplecastbox
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد